Quantcast
Channel: صفحه ۸ - روزنامه جهان صنعت
Viewing all articles
Browse latest Browse all 1554

8

$
0
0

آش کالباس

(آشپز مشغول خرد کردن قنبید است. صدای موسیقی اوج می‌گیرد. آشپز شروع می‌کند.)
آشپز: خدمت همه دوستان عرض سلام و ادب و احترام دارم. برنامه آموزش آشپزی رو شروع می‌کنیم. می‌خوام امروز براتون به مناسبت شب یلدا، یه غذای پست مدرن آموزش بدم. اسم این غذا هست: آش کالباس.
جالبه براتون بگم که طراحی این غذا با خودم بوده، به جون مامانم. جالب‌تر اینکه طراحی این غذا بر می‌گرده به شب یلدای سال گذشته. اون شب یه سری اتفاقاتی افتاد که باعث شد من این غذا رو طراحی کنم. اصلا اجازه بدین کل ماجرا رو براتون تعریف کنم:
یادش به خیر بچه که بودم شبای یلدا می‌رفتیم خونه نن‌آقام، یعنی مامان بابام. شب یلدای هفت سالگی‌مو هیچ‌وقت یادم نمی‌ره. جفت عموهام با زن عمو‌هام و شش تا پسر عموهام و چهار تا دختر عموهام اون جا بودن. به علاوه دو تا عمه‌هام با شوهراشون با دختر عمه بزرگه و دو تا پسر عمه کوچیکم اون‌جا بودن. تازه قرار بود عمه ترونیم هم با شوهرشو و دو تا پسراشو و یک دونه دخترش با عروس جدیدش بیان اونجا. بابای منم که پسر بزرگ بود از شب قبل رفته بودیم اون جا. تازه احتمال داشت دایی‌ها و خاله‌های بابام هم با بچه‌هاشون پیداشون بشه. خلاصه، شبای یلدای خونه خانوم جون شلوغ بازاری بود که نگو.
 این خانومی که این جا وای می‌سه خانم جونه، این گل پسر هم، منم، وقتی که هفت سالم بود.
(دینگ، فضا تغییر می‌کند)
خانوم جون (آشپز): (گویی قابلمه‌ای هم می‌زند) فرهاد جون... پسرم...
فرهاد (آشپز): (در حالی که انگشت در دماغ دارد) بله خانوم جون‌؟
خانوم جون (آشپز): پسرم برو به بابات بگو، پس این هندونه و انار و برگه و انجیر خشکه و پسته شام و کشمش و مغز بادوم و مغز گردو و باسلق و توت خشکه، (نفسش می‌گیرد.) چی ‌شد؟
فرهاد (آشپز): چشم خانوم‌جون.
(فرهاد می‌رود.)
خانوم جون (آشپز): فتی... آقا فتی جون...
آشپز: اسم پدر بزرگم فتح‌الله است.
خانوم جون (آشپز): فتی جون، بیا این آشو بچش ببین خوشت می‌یاد یا نه‌؟
(دینگ، فضا تغییر می‌کند.)
آشپز: (گویی یاد خاطره‌ای شیرین می‌افتد.) یادش به خیر، اون شب بعد از اینکه خانوم جون عمه ترونیمو با زن خان عمو آشتی داد، از عمو کوچیکم خواست تا مجلسو گرم کنه. آخه اون خیلی با مزه بود‌ مثل من. به جون مامانم. خلاصه خانوم جون قابلمشو گذاشت جلوشو شروع کرد به قابلمه زدن، عموم هم پاشد و...
(دینگ، فضا تغییر می‌کند.)
(می‌رقصد و می‌خواند.)
عمو (آشپز): ایشا ا... ایشا ا... خوشه
(دینگ، فضا تغییر می‌کند.)
آشپز: اما از شب یلدای پارسال براتون بگم. پای کامپیوتر نشسته بودم و می‌خواستم چت کنم. البته فقط خواهرم خونه بود. مامانم بعد از کلی دعوا و مرافه با بابام رفته بود دوره پیش دوستانش، بابام هم اَو... خدا می‌دونه کجا بود. (گویی پشت کامپیوتر نشسته است) گفتم حالا که شب یلدا است برم تو یه روم به همین مناسبت. Users room  رو که باز کردم رفتم تو یه Voice room آخ جون‌اند مطلبو جستم، یه روم بود به نام یلدا. رفتم تو یه روم. ایول یه آیدی بود به نام یلدا. بابا دمت گرم. یه Pm دادم. سلام.
 ‌ A.ASL pls ، یعنی ایجتو می‌خوام یعنی چند سالته،  S ‌  یعنی دختری یا پسر؟  L  هم یعنی لوکیشن. یعنی بچه کجایی؟
(ذوق زده) جواب داد: 26/F/The. آخ جون فیمیله. یعنی چی؟ یعنی دختره. آه... ولی حیف 26 سالشه. یعنی دو سال از من بزرگ‌تره. ولی خیالی نیست. کی به کیه؟ منم می‌گم 28 سالمه. بچه تهرونم که هست. تا اومدم ازش بخوام صداشو روشن کنه dc شدم، یعنی اینترنتم تموم شد. هر جا که شد زنگ زدم تا یکی برام تلفنی اینترنت باز کنه ولی نشد که نشد. از اون جایی هم که بابام خونه نبود نمی‌تونستم ازش ماشینو بگیرم. از شانس خوب ما هم که نزدیکی ما از این چیزای باکلاس پیدا نمی‌شه. این‌جوری بود که شب یلدا کوفتمون شد.
کامپیوتر رو خاموش کردم و لباسامو پوشیدم که برم بیرون یه کم قدم بزنم. درو که باز کردم... (به آواز) واغیرتا... (می‌گرید) (به آواز) واشرفا... (می‌گرید) خواهرمو دیدم در حالی که...
(دینگ، فضا تغییر می‌کند.)
خواهر (آشپز): (گویی با تلفن حرف می‌زند.) نه عزیزم، فرهاد خونس نمی‌تونم بلند صحبت کنم. ببخشید سعید جان... من که همیشه یادتم...الان هم اون گردنبند نازتو گردن کردم... الهی قربونت برم... فردا بیا دم مدرسه سراغم... آخه دلم برات تنگ شده...نه بابا مگه من تو این دنیا غیر تو کی‌ رو دارم؟... او از مامان بابام که همش فکر خودشونن، این فرهادم که آدم نیس.
آشپز: (شاکی) خواهرم به بنده خیلی لطف دارن. اصلا ولش کن. شب یلدای پارسال داداشم هم شنیدنیه.
(دینگ، فضا تغییر می‌کند)
زن داداش (آشپز): (گویی خود را آرایش می‌کند) غضی! غضی جون!
آشپز: اسم داداشم غضنفره.
زن داداش (آشپز): بیا عزیزم.
داداش (آشپز): جانم عزیزم‌؟
زن داداش (آشپز):‌ از بیمارستان زنگ زدند، گفتم داره ظرف می‌شوره.
آشپز: داداشم پزشکه. خیر سرش.
داداش (آشپز): عزیزم، باید ببخشی که همکارای من این قدر مزاحمت می‌شن. خوب کاری کردی.
زن داداش (آشپز): راستی غضی، ببین شهرام موهاشو رنگ کرده چقدر ناز شده.
آشپز: زن داداشم مجری برنامه‌های برون مرزی رو می‌گفت. (ماهواره)!
داداش (آشپز):‌ آره عزیزم، کاش منم این سرم خلوت نبود، می‌تونستم با رنگ کردن موهام تو رو خوشحال کنم.
آشپز:‌ آخه داداشم یخورده کچله.
داداش (آشپز): راستی عزیزم من یه چیزی می‌گم، نگی پر رو شدم دم درآوردم‌ها... اِ... این مادرم بودن... بنده خدا... اِ... طفلی... (بغض می‌کند.) مادرم بنده خدا... اِ... (ناگهان) مادرم دعوت کردن امشب بریم اون‌جا.
زن داداش (آشپز): ایش، بره گم شه زنیکه‌ ایکبیری. لابد می‌خواد دوباره آش بخوردمون بده؟ نکنه اون خواهرای خزتم اونجان؟ برو یخورده کالباس آماده کن ببینم.
داداش (آشپز): (سر خورده) چشم عزیزم.
(دینگ، فضا تغییر می‌کند.)
آشپز: خلاصه، همه‌‌ این اتفاقات باعث شد که من شبای یلدای سال‌های نه چندان دور رو با شبای یلدای چند سال اخیر مقایسه کنم و این غذا رو طراحی کنم. یعنی یه چیزایی رو از قدیم و یه چیزایی رو از جدید بردارم و با هم قاطی کنم. (محکم دستانش را به هم می‌کوبد و می‌فشارد.) البته نه این قدر محکم، له می‌شن.
مواد لازم برای تهیه آش کالباس...
(موسیقی، آشپز مشغول خرد کردن قنبید می‌شود.)
پایان

 

در سالروز درگذشت یک هنرمند: سکوت تئاتر‌های تهران برای محمود استادمحمد
ایسنا- تمام تئاترهای تهران روز جمعه 3 مردادماه به یاد محمود استادمحمد با یک دقیقه سکوت به صحنه می‌روند.
یک سال پیش بامداد سوم مرداد، پیامکی کوتاه خبری هولناک را به خانواده تئاتر رساند؛ «محمود استادمحمد آرام گرفت».
به فاصله چند ساعت بعد خبر در محافل تئاتری پیچیده بود و همگان می‌دانستند نویسنده‌ای که سال‌های زندگی‌اش را با رنج نوشتن، سپری کرده بود، حالا دیگر آرام گرفته است.
محمود استادمحمد نویسنده،‌ کارگردان و بازیگر تئاتر ایران زاده سوم آبان‌ماه 1329 بود که در نوجوانی به واسطه هم‌مدرسه بودن با بهمن مفید، به گروه بیژن مفید راه یافت.
او در این گروه به عنوان بازیگر فعالیت کرد و با ایفای نقش خر خراط به عنوان جنجالی‌ترین خر تاریخ نمایش‌ ایران در «شهر قصه» به نویسندگی و کارگردانی بیژن مفید بازی کرد.
استادمحمد پس از انحلال این گروه، راهی بندرعباس شد و در آنجا نیز فعالیت‌های خود را ادامه داد و در آنجا گروه نمایشی «پتوروک» را تشکیل داد. وی در سال ۱۳۵۱ دوباره به تهران مراجعت کرد.
محمود استاد‌محمد پس از نوشتن نمایشنامه‌های متعدد‌ در سال ۱۳۶۴ به کانادا مهاجرت کرد. وی در سال ۱۳۷۷ دوباره به ایران بازگشت و فعالیت هنری خود را از سر گرفت.
در سال‌های پایانی عمرش با بیماری سرطان مبارزه کرد اما سرانجام آرامش مرگ را به رنج این بیماری ترجیح داد.
سوم مردادماه 92 بود که تئاتری‌ها دریافتند محمود استادمحمد دیگر دغدغه داروهای نایاب و گران سرطان را نخواهد داشت؛ داروهایی که به خاطر شرایط تحریم در آخرین ماه زندگی‌اش‌ به او نرسیده بود.
او نیز همچون سعدی افشار سایه‌بازی که همواره دوستش می‌داشت، پیکرش را به دستان مهربان فرشته مرگ سپرد تا او را با خود به دیاری دیگر ببرد؛ دیاری خوش‌تر و آرام‌تر چرا که محمود استادمحمد می‌گفت‌ «‌ای کاش که جای آرمیدن بودی‌».
حالا به سوم مردادماه نزدیک می‌شویم. کانون کارگردانان خانه تئاتر تصمیم گرفته‌اند برای گرامیداشت یاد این هنرمند کارت‌پستالی ویژه منتشر کنند که یک طرف آن تصویری از استاد محمد است و طرف دیگرش یادداشت کوتاهی از عباس جوانمرد هنرمند پیشکسوت تئاتر و از دوستان نزدیک استادمحمد. این کارت‌پستال شامگاه جمعه در تمام سالن‌های تئاتر به تماشاگران ارایه می‌شود.
همچنین پیام کوتاهی با صدای استادمحمد پخش خواهد شد که بخشی از نظرات او را درباره تئاتر منتقل می‌کند.
قرار است تماشاگران همه‌‌ سالن‌ها یک دقیقه به احترام این هنرمند قیام و سکوت کنند.
محمود استادمحمد با نگارش نمایشنامه‌هایی چون «دقیانوس امپراتور شهر اقیانوس»، «سیری محتوم»‌، «چهل پله تا مرگ» و «شب بیست و یکم»، «قصص القصر»، «آنها مامور اعدام خود هستند»، «خونیان و خوزیان» ،«گل یاس»، «خانه سالمندان» و «هم عکس»، «آخرین بازی»،«دیوان تئاتر ال»، «سپنج رنج و شکنج»، «عکس خانوادگی»،«تهران» و... یکی از ماندگارترین نمایشنامه‌نویسان ایران است.
نگارش و کارگردانی نمایش«کافه مک ادم» در تئاتر شهر، آخرین فعالیت او در زمینه اجرای نمایش است.
مجموعه نمایشنامه‌های او در کتابی با نام«ای کاش که جای آرمیدن بودی» از سوی نشر قطره منتشر شده است.

 

سایت «گروه تئاتر مستقل» فعال شد
ایلنا-گروه تئاتر مستقل که از هفتم مردادماه نمایش «کلوچه دارچینی» را در سینما تئاتر کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان روی صحنه می‌برد‌ از این پس از طریق سایت www.freewilltheatre.com با مخاطبان خود ارتباط خواهد داشت.
در این سایت مجموعه فعالیت‌های گذشته گروه، برنامه‌های آینده و اخبار و رویدادهای این گروه نمایشی در دسترس علاقه‌مندان قرار دارد.
نمایش شاد و موزیکال «کلوچه دارچینی» آخرین نمایش این گروه است که با کارگردان و بازی مریم کاظمی و بازیگران شناخته شده تلویزیون، تئاتر و تئاتر کودک و نوجوان همچون حسین محب‌اهری، جواد زیتونی، فرزانه نشاط‌خواه، مریم کاظمی، جواد اعرابی، عرفان میدانلو، مهراد زمانی، پریسا فلاح‌زاده، عماد سالکی، حمید فتوحی، نازنین صفا، حسام کلانتری، شیما میرمهدی و محمدرضا خادمی از عید فطر ساعت 19 روی صحنه می‌رود.

واکنش نیکی کریمی به کشتار غزه
ایسنا- نیکی کریمی با اظهار تاسف از کشتار بی‌رحمانه در غزه گفت که برایم عجیب است در عصر اینترنت و ارتباطات چنین فاجعه جهانی در حال وقوع است و هر کس هر کاری دلش بخواهد، انجام می‌دهد اما اتفاقی نمی‌افتد.
این بازیگر و کارگردان اظهار کرد: ماجرای فلسطین برای ما چیز جدیدی نیست و از زمانی که چشممان را باز کرده‌ایم درباره این کشتار بی‌رحمانه شنیده‌ایم. ما که سیاسی نیستیم و از جزییات این موضوع سر در نمی‌آوریم. اما آن چیزی که به عنوان یک شهروند عادی متوجه هستم، عکس‌هایی است که از کشتار بی‌رحمانه به خصوص بچه‌ها در غزه می‌بینم که به نظر من یک فاجعه جهانی است.
نیکی کریمی با اشاره به مطالعه‌ای که اخیرا درباره حقوق بشر داشته است، گفت: مهم‌ترین چیز، حق جان و مسکن است که حقوق طبیعی یک انسان محسوب می‌شود اما باید دید کسانی که به‌دنبال حقوق بشر هستند، الان چرا نیستند‌ و چرا کاری نمی‌کنند؟ شهروندان عادی در غزه کشته می‌شوند اما اتفاقی نمی‌افتد.
این بازیگر و کارگردان ادامه داد: سال‌های دور در زمان هیتلر جنایتی شد و دیدیم بعدا همه آنها محاکمه و کشته شدند و هنوز درباره آن کشتار صحبت می‌شود، اما الان در سال 2014 با این همه رسانه عمومی و بازتابی که می‌شود، شاهد چنین کشتار وحشیانه‌ای هستیم و اتفاقی هم نمی‌افتد که تاسف‌آور است.

گلایه‌های جمشید مشایخی
ایرنا- این هنرمند با استقبال از طرح تهیه نامه جمعی هنرمندان و سینماگران کشور خطاب به بان کی مون، دبیرکل سازمان ملل که توسط جشنواره فیلم مقاومت تهیه شده، گفت: از آنجایی که هنرمندان واقعی قلبشان برای مردم می‌تپد، این وظیفه اصلی این قشر از جامعه است که نسبت به کشتار‌های بی‌رحمانه همنوعان خود واکنش نشان دهند و از این جنایات ابراز تاسف و بیداد کنند. وی افزود: نه اینکه این مطلب منحصرا به اسراییل بازگردد بلکه هر کشوری که مردم بی‌گناه را آماج حمله‌ها و خواسته‌های خود قرار دهد باید با ابراز تنفر عمومی رو به رو شود. این هنرمند پیشکسوت خاطرنشان کرد: تصور اینکه بچه‌های کوچک و مادران بی‌‌پناهشان مورد حمله این ارتش اهریمنی قرار گرفته‌اند آدم را دیوانه می‌کند و سکوت هنرمندان در این مساله اصلا جایز نیست. وی تاکید کرد: حمله عراق به کشور ما هم نمونه‌ای از رفتارهای اهریمنی بود که هنوز هم هنرمندان به نسبت عمق فاجعه در آن سال‌ها ساکت نشسته‌اند و آنچنان که باید و شاید فیلم و سریالی درباره‌اش نمی‌سازند.

سانسور مسابقات نباید مخاطب را اذیت کند
ایسنا- مهدی مظلومی درباره‌ لزوم سانسور حرفه‌ای در پخش مسابقات جهانی و ملی از سوی صداوسیما گفت: سانسور مسابقات ورزشی نباید مخاطب را اذیت کرده و ارتباطش با جریان بازی‌ها را قطع کند.
مهدی مظلومی بیان کرد: مهم‌ترین رکن، اذیت نشدن بینندگان است. به هر حال بیننده باید در جریان اتفاقاتی که در یک مسابقه ورزشی می‌افتد قرار بگیرد، حال سانسور باید به گونه‌ای باشد که این ارتباط حفظ شود.
وی افزود: البته فکر می‌کنم بخشی از این اتفاقات به تجهیزات فنی مربوط می‌شود؛ تجهیزات فنی باید این امکان را برای کارگردان ایجاد کند که بتواند بهره‌های متفاوت‌تری ببرد.مظلومی که کارگردانی اختتامیه جشنواره جام جم سال گذشته را بر عهده داشته است، خاطرنشان کرد: وقتی محدودیت فنی داشته باشیم، چاره‌ای هم نداریم و اتفاقاتی نظیر سانسورهای غیرحرفه‌ای رخ می‌دهد.
وی تاکید کرد: ارتباط بیننده نباید با جریان بازی قطع شود؛ چون مانند یک فیلم با آن حس ارتباط برقرار می‌کند و این نباید به هر ترفندی اتفاق بیفتد.مهدی مظلومی در حال حاضر ساخت مجموعه طنز «سیگنال موجود است» با موضوع شبکه‌های ماهواره‌‌ای را بر عهده دارد.وی ساخت سریال‌های طنز بدون شرح، تهران پلاک یک، بانکی‌ها و... را در کارنامه کاری‌اش دارد.

اهدای خون هنرمندان سینمای جوان  به کودکان غزه
ایرنا- اعضای دفاتر انجمن سینمای جوان که خانه دوم همه عکاسان و سینماگران جوان سراسر کشور است آمادگی خود را برای اهدای خون به کودکان غزه اعلام کردند.
در بخشی از پیام این انجمن آمده است: سلام اهالی غزه کودکان، نوزادان، مادران پا به زا، پدربزرگ‌ها، مادر بزرگ‌ها، شنیده ایم چند روز است برسرتان باران می‌بارد! نمی‌دانیم باران که ببارد، چرا خانه‌های تان ویران می‌شود؟نویسندگان این پیام با این ابیات نوشته خود را به پایان رساندند باران که ببارد، کودکان تکه تکه نمی‌شوند؛ می‌شوند؟ باران که سینه نمی‌دَرَد؛ می‌دَرَد سینه‌ها را؟باران که جمجمه متلاشی نمی‌کند؛ متلاشی می‌کند جمجمه‌ها را؟ باران که ببارد، سیل می‌شود.. سیلی که درغزه به راه افتاده است چرا خون است؟

فیلم‌های آلفرد هیچکاک  در برج میلاد
ایلنا- همزمان با راه‌اندازی سینما تک برج میلاد تهران، نمایش فیلم‌های آلفرد هیچکاک آغاز شد و در ۲۰ تیرماه فیلم «سرگیجه» هیچکاک با حضور امیر پوریا از منتقدان سینما و ۱۰۰ نفر از علاقه مندان سینمای هیچکاک، اکران شد.
در هفته دوم نمایش فیلم‌های هیچکاک، قرار است فیلم «روح» این کارگردان برجسته در تاریخ سوم مرداد‌ماه در سینماتک برج میلاد تهران برای علاقه‌مندان و مخاطبان نمایش داده شود و سپس امیر پوریا از منتقدان برجسته سینمای ایران، با حضور در این برنامه به نقد و بررسی فیلم می‌پردازد.




Viewing all articles
Browse latest Browse all 1554

Trending Articles