تلفن عمومی
ـ اگه خونهس چرا جواب نمیده؟
تو یک ساعت گذشته، بیشتر از 10 بار تماس گرفتم و موفق نشدم باهاش حرف بزنم.
جُز من، چند نفری در صف تلفنعمومی ایستادهاند. اولین نفر پشت سرم، پسرِ قدبلندی است که عینکطبی بدون قابی به صورت زده و با چشمان بسته و احساس خوانندهای تازهکار، ترانهای را که از هدفون توی گوشش پخش میشود، زیر لب زمزمه میکند. صدای سیدیمَنش را آنقدر بلند کرده که به راحتی میتوانم صدای ترانه و موسیقیاش را بشنوم:
اگرچه جای دل،دریای خون در سینه دارم ولی در عشقِ تو دریایی از دل کم میآرم
نفرِ بعد زنی چادری است که بچهای به بغل دارد. بچه سرش را روی شانه مادرش گذاشته و خواب است. زن گوشه چادرش را به دندان گرفته و هر چند دقیقه یکبار، بعد از اینکه بچه را کمی بالا میاندازد یا از این دست به آن دست میدهد، غرغرکنان سرش را از صف بیرون میآورد و به باجه زرد نگاه میکند اما هربار وقتی میبیند همان دختر با مانتو آبیرنگ نازکش داخلِ کیوسک، بیتوجه به صفی که هر لحظه طولانیتر میشود، گرم گفتوگوست، ناامیدتر از قبل سرِش را پس میکشد و باز هم منتظر میماند. مردی کتوشلوارپوش با سری نیمهتاس، پهلو به پهلوی زن ایستاده. کیفسامسونتش را کنارِ پای چپ، بین خودش و زنِ چادری روی زمین گذاشته و دست به سینه منتظر است نوبتش برسد.
تنها حرکت او، منحصر به نگاهی است که هرازگاهی به صفحه ساعتمچیاش میاندازد و اگر همین حرکت کوچک را هم نداشت با مانکنهای پشت ویترین بوتیکها مو نمیزد و آخرین نفر، دختری چاقـ و به نظر من زشت و بدترکیبـ است که سعی دارد پنهان از چشم دیگران و با دشواری از خوردنِ لواشکی لذت ببرد. او تازه آمده است.
دخترِ توی باجه هنوزـ و با فریاد که عمدی بودنش پیداست- حرف میزند:
ـ همایون، معلومه کجایی تو؟ میخواستم برم مهمونی رُزا. کنسلش کردم دیگه. زودتر بیا اگه تولدته منو ببر بیرون، یه چیزی با هم بخوریم، بعدش میخوام برم جای دیگه کار دارم... تا 10 دیقه دیگه خودتو برسون سرِ خیابون دوطرفه اقاقیا. من اونجام. تا 10 دیقه دیگه نیای رفتما. گفته باشم.
خداحافظی نکرده از اتاقک تلفنعمومی میآد بیرون و چند قدم جلوتر، رو به خیابان دوطرفهای میایستد که اسمشـ لابدـ اقاقیاست. بعد از او، من میروم داخل کیوسک. سکهام را میاندازم داخل دستگاه و با ناخنهای مانیکوریشدهام شروع میکنم به شمارهگرفتن. اولین عدد هشت است. چشم میدوزم به لاک قهوهای روی ناخنم که مدام از شمارهای به شماره دیگر میپرد و در عینِ حال به صدای بوق توی گوشی، گوش میدهم. آخرین شماره را که فشار میدهم بیمعطلی صدای بوقِ کشداری بلند میشود. یک بوق، دو بوق، پنج بوق... گوشی را برمیدارد و خمار میگوید:
ـ الووووو... چیه؟
میگویم: حبیب، خودتی؟ صدات چرا اینطوریه؟ خواب بودی؟ آفرین واقعا. میدونی ساعت چنده؟ مگه قرار نبود امروز همدیگرو ببینیم؟ الان بیشتر از یه ساعته توی صف تلفنعمومی وایسادم. ده دفعه زنگ زدم. گوشیرو چرا برنمیداشتی؟ یه دفعه هم که برداشتی، بدون اینکه بپرسی کی هستی و چیکار داری، قطع کردی... ببین، بلندشو بیا سر خیابون یکطرفه گل یخ. بلدی که؟ گوشیرو نذاری، دوباره ولو شی. من منتظرت میمونم تا بیای. باشه؟
میگوید: ببین مهرنوشجان، برو خونه، شاید امروز نتونم بیام. جایی کار دارم، نمیرسم. تو برو خونه، بهت زنگ میزنم. قول میدم واسه هفته دیگه بریم یه جای خوب...
فکر کردم دوباره دارد دبه درمیآورد. همیشه قرار میگذاشت و سر قرارهاش حاضر نمیشد. دیگر داشتم یقین پیدا میکردم ریگی به کفش دارد، ولی نمیدانستم چه ریگی. میخواستم امروز هرطور شده تکلیفم را با او روشن کنم. از آشنایی ما حدود دو سال میگذشت و در تمام این مدت، بارها از او قول گرفته بودم زودتر بیاید و با پدر و مادرم صحبت کند و مراسم ازدواج را راه بندازد اما هربار به بهانهای از زیر قولهاش، شانه خالی کرده بود. نمیتوانستم دیگر به رابطه پنهانی با او ادامه دهم. در واقع با این کار، از چارچوب قوانین خانواده خارج شده بودم و چنین موضوعی در خانواده ما سابقه نداشت. نمیخواستم آغازگر این سنتشکنی باشم.
وقتی میگوید نمیتواند بیاید، سرم داغ میشود و نزدیک است بیفتم. پنجرهها، مناظر بیرون، دختر آبیپوش منتظر که از پشت شیشههای کثیف باجهتلفن تار و ناواضح است، شمارهگیر تلفن و عددها و راهنمای استفاده از تلفن که روی تنه فلزی دستگاه نصب شده و گوشهای از آن شکسته، تکثیر میشوند و در هم پیچ و تاب میخورند.
حال کسی را دارم که خبر مرگ عزیزترینش را شنیده. دستم را به یکی از پنجرهها که شیشه ندارد قلاب میکنم و مانع افتادنم میشوم. چشمهایم را لحظهای میبندم و وقتی دوباره بازشان میکنم با صدایی آمیخته از تهدید و تحقیر میگویم:
ـ تو که میدونی من نمیتونم هر دقیقه شال و کلاه کنم بیام بیرون. اصلا امروز، روز تولدت بود. خودت قرارشرو گذاشتی. یادت نیس؟ من با هزار بدبختی اومدم بیرون. صدتا دروغ گفتم تا اجازه دادن بیام. من از جام تکون نمیخورم. همینجا منتظرت میمونم تا بیای.
دیگر منتظرِ بهانههای حبیب نمیمانم. گوشی را میگذارم و از کیوسک میزنم بیرون. کمی جلوتر مقابل همان خیابان دوطرفهای میایستم که با این خیابان یکطرفه متقاطع است. دَه دقیقه بعد، «بیاموِ»ی آلبالوییرنگی پیش پای دختری که جلوتر از من به دوستش زنگ زده بود، ترمز میکند. جوانی حدود 30ساله و بسیار جاافتاده و باوقار از ماشین پیاده میشود. شلوار جین با پیراهن سفید یقهبلند و کت تک کرِمرنگ پوشیده. روی همرفته ظاهر دلنشینی دارد. با دستهگل بزرگی که تمامش رزهای درشت و سرخ است، به طرف او راه میافتد. دستهگل را به دختر میدهد و در ماشین را براش باز میکند. لحظهای بعد در حالی پرگاز دور میشوند که صدای خندههایشان در سراسر آن خیابان، از پنجرههای ماشین بیرون میریزد و در فضا جا میماند.
40 دقیقه از وقتی که به حبیب زنگ زدم، میگذرد و هنوز خبری از او نیست. رزهایی که برای تولدش خریدم، دیگر دارد پژمرده میشود. پاهام خسته شدهاند اما دوست دارم باز هم منتظر بمانم. حیف که نمیشود. مسافتی کوتاه را، چیزی حدود 10 قدم، چندبار میروم و میآیم، میروم و میآیم، بلکه پیداش بشود، ولی نمیشود.
خودم هم خوب میدانم نمیآید. فقط نمیدانم چه اصراری دارم خودم را با وعدههای واهی دلخوش کنم. با اینحال هرچه فکر میکنم، میبینم نمیتوانم بیشتر منتظرش باشم.
بیاختیار راه میافتم به سمت تلفنعمومی. همه کسانی که با من در صف تلفن بودند، زنگهایشان را زدهاند و رفتهاند پی کارشان. کیوسک تلفن، تنها سر چهارراه ایستاده است.
چند دقیقهای کنار باجه اینپا و آنپا میکنم. انگار عادت انتظار را تکرار میکنم. خیابانهای آن اطراف به طرز مشکوکی ساکت و خلوتند از ماشینها خبری نیست و عابری نیز در پیادهروها به چشم نمیخورد. لحظهای گمان میکنم در شهر تنهای تنهام.
منم و تلفنعمومی. سر میگردانم به تماشای ساختمانهای کوتاه و بلند. آنقدر برایم تازه و غریبهاند که گویی برای نخستینبار است میبینمشان. بیشتر که دقت میکنم میبینم پنجره تمام خانهها و آپارتمانهای آن محل با پرده پوشانده شدهاند. داخل هیچ خانهای پیدا نیست. ناگهان پشت یکی از پنجرههای آپارتمان بلند و نوسازی، آن سوی خیابان، پسری با موهای بیحالت و نگاهی کنجکاو، گوشه پرده آبیرنگ اتاقش را کنار میزند و خیره میشود به من. حرکتی نمیکنم که توجهش به من جلب شود اما نمیدانم چه مرگش است که تا میخواهم رو برگردانم، پوزخند میزند و پرده را میاندازد. دست و پایم را بیجهت گم میکنم.
نگرانم از اینکه هر لحظه پیدایش بشود و در آن خلوت غیرطبیعی دم غروب مزاحمتی ایجاد کند.
به سختی خود را به تلفنعمومی میرسانم و گوشی را برمیدارم. یک چشمم به پنجره آپارتمان است و چشم دیگرم به خیابان. با آنکه پسر نه پشت پنجره است و نه در خیابان، وانمود میکنم با کسی آنسوی خط حرف میزنم، بیآنکه بدانم چه میگویم:
- حبیب، هنوز راه نیفتادی؟ نه دیگه، دارم میرم. چی؟ خب معلومه، منم دوستت دارم عزیزم. فعلا کاری نداری؟ دوشنبه میبینمت. راستی... تولدت مبارک. خدافظ.
گوشی را سر جایش میگذارم و دستهگل را هم روی دستگاه تلفنعمومی. باید زودتر به خانه برگردم.
امروز بیست و نهم شهریور است، روز تولد حبیب. باید اعتراف کنم من همیشه حبیب را از صمیم قلب و با صداقت کامل دوست داشتم اما او رفتاری خلاف انتظار و شایستگیام با من داشت. همیشه همینطور بود. تا جاییکه گاهی تصور میکردم من برای او در حد یک ابزار بیاستفاده یا دستکم یدکی هستم، یک صدای پشت تلفن یا چیزی شبیه به این، نه بیشتر.
و حالا درست چهار سال و پنج ماه و نُه روز از آن ماجرا میگذرد و من هر وقت از کنار آن تلفنعمومی میگذرم، همان دختر آبیپوش را میبینم که سر آن خیابان دوطرفه ایستاده و منتظر ماشینهای مدل بالا و پسرهای پولدار و دستهگلهای رنگارنگ است. بعد همینکه میخواهم بروم توی کیوسک تلفن، حمید دستم را میکشد و میپرسد:
ـ به کسی میخواهی تلفن کنی؟
سرم را به علامت نفی تکان میدهم و میگویم: نه، فراموش کن.
بعد بازوی او را میگیرم و پابهپایش تا خیابان یکطرفه میروم. آنجا مجبوریم برای رسیدن به خانه سوار تاکسی شویم.
نخستین پوستر رسمی جوایز اسکار ۲۰۱۳ منتشر شد
گروه فرهنگ- آکادمی علوم و هنرهای سینمایی اولین پوستر رسمی هشتاد و پنجمین دوره جوایز اسکار را منتشر کرد.
در این پوستر عکس ست مکفارلین، مجری جوایز اسکار 2013 را با لباس رسمی و به صورت سیاه و سفید میبینیم در حالی که یک جایزه اسکار با حاشیه طلایی در دست دارد.
مکفارلین که بیشتر با آثار تلویزیونی خود از جمله «مرد خانواده»، «پدر آمریکایی» و «نمایش کلیولند» شهرت دارد، تابستان امسال فیلم بسیار پرفروش «تد» را روی پرده سینماها داشت که اولین تجربه کارگردانی او روی پرده عریض بود. او که لقب «سلطان انیمیشن تلویزیونی» را دارد در فیلم «تد» نویسنده، کارگردان، تهیهکننده و صداپیشه خرس عروسکی نقش اصلی است.
این هنرمند که سریالهای انیمیشناش همگی انتقادی و اجتماعی هستند و با شوخیهای گاه جسورانهشان شهرت دارند در «تد» داستان مردی (با بازی مارک والبرگ) را روایت میکند که دوست صمیمیاش خرسی کوچک به نام تد است.
مکفارلین نه تنها اجرای جوایز اسکار امسال را بر عهده دارد بلکه برای «تد» در بخش ترانه به همراه والتر مرفی با ترانه «همه به یک دوست خوب نیاز دارند» نامزد
اسکار است.
مراسم هشتاد و پنجمین دوره جوایز آکادمی علوم و هنرهای سینمایی 24 فوریه (دوشنبه هفتم اسفندماه به وقت ایران) درهالیوود اندهایلند سنتر در لسآنجلس برگزار و بهطور مستقیم از شبکه ایبیسی پخش میشود.
اولین محموله کاغذ با ارز مبادلهای وارد کشور شد
سرانجام بعد از مدتها وعده وزارتخانههای مربوط، از صنعت تا ارشاد، درباره حل معضل کاغذ و در حالی که گرانی افسارگسیخته کاغذ، صنعت نشر را رو به ویرانی میبرد، ناشران بسیاری از کارافتاده شدهاند و بسیاری از نویسندگان با وجود سپردن آثارشان به ناشر تصوری درباره زمان چاپ آن ندارند، اولین محموله کاغذ با نرخ مبادلهای وارد کشور شد اما قیمت این کاغذ برای توزیع هنوز مشخص نیست و باید با بررسی شرایط قیمت آن را مشخص کرد.
همایون امیرزاده (مشاور اجرایی معاونت فرهنگی وزیر ارشاد و مسوول کارگروه حل مشکل کاغذ) ضمن توضیح درباره سیاستهای آینده این کارگروه به خبرگزاری ایلنا از واردات نخستین محموله کاغذ با ارز مبادلهای به کشور خبر داد.
امیرزاده که به تازگی جایگزین داریوش رضوانی در این پستها شده، درباره سیاستها و برنامههای کارگروه حل مشکل کاغذ گفت: نگاه ما به مشکل کاغذ و این کارگروه باید فرابخشی باشد و ماهیت این کارگروه همافزایی برای رسیدن به یک تعامل درونسازمانی برای حلقههای حوزه نشر و کاغذ است.
وی افزود: به این ترتیب، وزارت صنعت، معدن و تجارت به عنوان متولی اصلی و یکی از حلقههاست. حلقههای دیگر هم اتحادیهها و صنوف و واردکنندگان و در نهایت مصرفکنندگان هستند. هدف کارگروه کاغذ این است که این حلقهها را به هم مرتبط کند.
امیرزاده بر لزوم افزایش مکانیسمهای نظارتی این کارگروه تاکید کرد و افزود: این مکانیسمها باید در اختیار کارگروه قرار گیرد تا این مجموعه بتواند در حل مشکل کاغذ نقشآفرین بوده و انتظارات را محقق کند. البته در کنار این مساله، باید مجموعههایی مثل سازمان حمایت از مصرفکنندگان و تولیدکنندگان و اداره تنظیم بازار باید در این حوزه ورود جدی داشته باشند.
مسوول کارگروه حل مشکل کاغذ بحث اصلی در دست پیگیری این کارگروه را ارایه بستههای پیشنهادی حمایتی برای واردکنندگان و مصرفکنندگان دانست و افزود: درحال طراحی این بستههای پیشنهادی هستیم و این موضوع را در جلسه هفته آینده کارگروه بررسی میکنیم.
وی به مساله حمایت از تولیدکنندگان داخلی اشاره کرد و توضیح داد: در حال حاضر تولید کارخانههای داخلی ناچیز است و جوابگوی نیاز داخل نیست.
امیرزاده همچنین با اشاره به اولین محموله کاغذ که با نرخ مبادلهای به کشور وارد شده است، گفت: قیمت این کاغذ برای توزیع هنوز مشخص نیست و باید با بررسی شرایط مشخص کرد که چه قیمتی برای این کاغذ تعیین خواهد شد اما به هر حال امیدواریم که این مساله قیمت کاغذ را در بازار پایین بیاورد.
مشاور اجرایی معاونت فرهنگی وزارت ارشاد همچنین از ورود عدهای جدید از واردکنندگان به حوزه واردات کاغذ خبر داد و گفت: واردکنندگانی که سابقا تجربه و علاقهای برای حضور در واردات کاغذ نداشتند، در حال حاضر برای واردات به این حوزه اعلام آمادگی کردهاند و بخشی از کاغذهای وارد شده توسط این عده یا در مبادی ورودی است یا با ثبت سفارش وارد کشور میشوند.
او افزود: در حال حاضر در کشور مشکل کمبود کاغذ نداریم و امیدواریم بتوانیم با وضعیت جدید بازار را با ثبات کنیم تا شاهد افزایش قیمتی نباشیم.
امیرزاده در پایان به موضوع پیش رو بودن انتخابات ریاستجمهوری در سال آینده اشاره کرد و گفت: با این شرایط ممکن است مقدار نیاز کاغذ تغییر کند و باید برای این شرایط هم برنامهریزی کرد.
ایران کارتون بهترین سایت کاریکاتور دنیا
گروه فرهنگ- طی یک نظرسنجی که از سوی سایت «کارتون نت ورک سنتر» برگزار شد، وبسایت ایران کارتون به عنوان بهترین سایت کاریکاتور دنیا معرفی شده است. مسعود شجاعیطباطبایی، رییس خانه کاریکاتور ایران گفت: وبسایت ایران کارتون برای سومینبار به عنوان بهترین سایت دنیا در حوزه کاریکاتور انتخاب شده است. وی افزود: سایت «کارتون نت ورک سنتر» در سال 2012 در یک نظرسنجی که از کاریکاتوریستهای دنیا انجام داد، ایران کارتون را به عنوان بهترین سایت معرفی کرد. سایت «سیریا کارتون» نیز در فاصله سالهای 2007 و 2009 ، دوبار نظرسنجی انجام داده است که در هر دو نظرسنجی، سایت ایران کارتون رتبه نخست را از آن خود کرده بود. رییس خانه کاریکاتور گفت: وبسایت ایران کارتون بهطور متوسط روزانه حدود 35 هزار مخاطب دارد و در هر لحظه حدود 150 تا 250 نفر به صورت آنلاین از خدمات سایت بهره میبرند.
وی دلایل علاقهمندی هنرمندان کاریکاتوریست را به روز بودن سایت عنوان کرد و گفت: این سایت روزانه دو یا سه مرتبه به روز میشود و هر روز کارتون جدیدی روی سایت بارگذاری میشود. این کاریکاتوریست در ادامه گفت: بیش از یکصد سایت مرجع تخصصی کاریکاتور در دنیا وجود دارد. به روز بودن سایت ایران کارتون و ارایه آخرین اطلاعات و اخبار، معرفی هنرمندان مطرح داخلی و خارجی، اعلام مسابقات مطرح جهانی در زمینه کاریکاتور و نمایش کتاب بهترین کاریکاتوریستها به دو زبان فارسی و انگلیسی از جمله ویژگیهای این سایت است.
انتشارترجمه رمان برنده جایزه آکادمی فرانسه
ایسنا- رمان «هتل لوزان» نوشته تیهری دانکور با ترجمه منیره اکبرپوران منتشر شد.
اکبرپوران گفت: «هتل لوزان» اولین رمان تیهری دانکور است و نه تنها برنده جایزه «رمان اول» فرانسه شده، بلکه جایزه آکادمی فرانسه را هم گرفته است؛ جایزهای که بسیاری از نویسندهها ممکن است بتوانند آن را با رمان پنجم یا ششم خود کسب کنند. او افزود: این رمان در سال 2008 چاپ شده و با گذشت یکی دو سال به بسیاری از زبانهای مهم دنیا ترجمه شده است. به گفته او در این رمان شاهد آشنایی راوی با یک دختر خاص هستیم. این دختر بیش از اینکه به سمت مدرن بودن برود، به کلاسیک بودن نزدیک میشود. او روسریاش را به طرز خاصی گره میزند و لباسهایش لباسهای چند دهه پیش فرانسه است. این فرد مالیخولیا و نوستالژی دارد که در تمام رمان حکمفرماست. او گفت: در این اثر یک زندگی کاملا شهری و مدرن جریان دارد و کریستین در آن سلوک خود را طی میکند و کل رمان حول محور شخصیت همین دختر میچرخد. نکته جالب این است که کریستین از جهت عشق بررسی نمیشود، بلکه از این جهت روایت میشود که راه خود را میرود و استقلال خود را دارد. او در این رمان تقریبا به هیچ کس وابسته نیست. نامزد او کاملا محو است و وجود ندارد. پدر او هم همیشه در حال جمع کردن کرههای جغرافیایی است در نهایت کریستین میماند و سلوکهای خودش و مادری که ندارد. «هتل لوزان» شامل 15 فصل در 176 صفحه با شمارگان 1100 نسخه و قیمت 6800 تومان از انتشارات افراز منتشر شده است.
سالار عقیلی در کرمان کنسرت میدهد
ایسنا- کنسرت موسیقی ایرانی گروه «سروشان» با خوانندگی «سالار عقیلی» هنرمند پرآوازه موسیقی سنتی در روزهای 8 و 9 بهمنماه در شهر کرمان
برگزار میشود.
قرار است در شب میلاد پیامبر اکرم(ص) گروه سروشان با آهنگسازی و سرپرستی «آرش کامور» و با آواز سالار عقیلی در تالار پالیز کرمان به اجرای موسیقی اصیل ایرانی بپردازد. بلیتهای این کنسرت موسیقی سنتی توسط آموزشگاه موسیقی رامتین واقع در خیابان استقلال، موسسه فرهنگی آریا در چهارراه اقبال و موسسه فرهنگی چشمانداز در خیابان شفا توزیع میشود.
انتشار اولین رمان یک روحانی
مهر- نخستین رمان حجتالاسلام محمدرضا واحدی، شاعر و نویسنده معاصر با عنوان «آقای سلیمان میشود من بخوابم» از سوی نشر تارونه منتشر شد.
این رمان ماجرای پسر و دختری است که به شدت به هم وابسته میشوند، اما به دلیل وجود ضلع سومی در این عشق، دچار افت و خیزهای عجیبی میشوند. در طول این داستان و با وجود اینکه هر سه ضلع این مثلث همدیگر را دوست دارند، اما وجود ضلع سوم که به نوعی پیدا و پنهان با مخاطب ارتباط برقرار میکند، قهرمانان داستان را چنان دچار فراز و نشیب میکند که گاهی به شدت به هم نزدیک میشوند و گاهی به شدت از هم دور و گاهی هم از آن ضلع سوم فاصله میگیرند و گاهی در کنارش آرامش مییابند. واحدی درباره این رمان گفته است: در این رمان ضمن استفاده از تکنیکها و ایجاد گرههای منطقی و به هم ریختن قطعات پازلی که لذت چینشش را برای مخاطب گذاشتهام، از مفهومستیزی یا معناگریزی پرهیز و تلاش کردهام که در این فضا نهتنها خواننده را در هزار توی داستان گرفتار نکنم، بلکه علاوه بر لذت کشف و شهود پیچیدگیهای فرمی داستان، لذت درکی بهتر را در هزار توی زندگی امروز برایش فراهم کنم. «آقای سلیمان میشود من بخوابم» را نشر تارونه در 248 صفحه و قیمت 9 هزار تومان منتشر کرده است. از واحدی در حوزههای مختلف ادبی کتابهایی چون لب گزه، حاملان نور، بانوی ناشناخته، عاشقانهها، عارفانهها، روششناسی صهیونیسم، سیره سیاسی امامعلی(ع) و دو مجموعه شعر به نامهای چقدر فاصله و ادامه دلواپسی منتشر شده است که مجموعه ادامه دلواپسی از میان آنها به عنوان اثر برگزیده هشتمین جشنواره قلم زرین شناخته شد.
نکوداشت هوشنگ مرادیکرمانی در خانه هنرمندان
ایلنا - دوشنبه نهم بهمن مراسم نکوداشت هوشنگ مرادیکرمانی در خانه هنرمندان ایران برگزار میشود.
در پانزدهمین سالگرد تولد انجمن نویسندگان کودک و نوجوان از خدمات ارزنده هوشنگ مرادیکرمانی در حوزه فرهنگ و ادبیات تجلیل به عمل میآید. در این مراسم اعضای انجمن، پدیدآورندگان و همچنین دوستداران و علاقهمندان ادبیات کودک و نوجوان حضور خواهند داشت.
مراسم نکوداشت مرادیکرمانی از اعضای پیشکسوت انجمن روز دوشنبه، نهم بهمن از ساعت 16 تا 19 در خانه هنرمندان برگزار خواهد شد.
پوستر این مراسم که «به جای مادرش» نام گرفته، با همکاری کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان طراحی و منتشر شده است. همچنین جمعیت دانشجویی امام علی و موسسه منظومه خرد از دیگر نهادهای یاریگر و شرکتکننده در این مراسم هستند.