درباره فیلم «پله آخر» به کارگردانی علی مصفا: بیواسطه از مرگ گفتن
میلاد حمیدی - مرگ؛ آیا مرگ یک مصیبت و ضایعه فراموشنشدنی است یا لحظه پایان مسیر زندگی؟ آیا مرگ ماتم و اندوه نزدیکان را به همراه میآورد یا باعث باز شدن مسیری تازه؟ یا شاید حتی توفقی است کوچک از ادا کردن درست یک دیالوگ کوتاه بازیگری به ظاهر محزون؟ آیا غیر از مرگ جسم، چیزی به نام مرگ حضور که محصول و معلول بیتوجهی است، وجود دارد؟ پله آخر مخاطبش را پله پله برای رسیدن به پاسخ این سوالات همراهی میکند اما در آخرین پله که 15 سانتیمتر از بقیه بلندتر است، نتیجه نهایی را به خود او وا میگذارد. جالب اینجاست که هیچ چیز تا پله آخر و در پله آخر ما را به قطعیت نمیرساند و آن 15 سانتیمتر هم میتواند به اندازه فاصله خسرو (علی مصفا) تا مرگ، کوتاه و به اندازه دلتنگی لیلی
(لیلا حاتمی) به عشقی قدیمی، زیاد باشد.
پله آخر فیلمی عجیب و از بعضی جهات بیرحم است چراکه بینندهاش را در صفحه پازلی که بیشتر به کویری پر از وهم و سراب شباهت دارد، پرت میکند. هر یک از این سرابهای امیدوارکننده برای مخاطب
تشنه لب که کامش تنها با درک و دریافت ماجرا سیراب میشود، به مثابه قطعات آن پازل است و میزان کسب آگاهی در این برهوت به باور خود او بستگی دارد که به این سرابها ایمان پیدا میکند و آنها را به عنوان قطعات پازل داستان میپذیرد یا سرسری این قطعات را گوشهای رها میکند. از این لحاظ میتوان گفت فیلم در روایت ماجرای خود و در تعامل با مخاطب، از یک دموکراسی استبدادگرایانه بهره برده است.فیلم با استفاده از سبک روایی متقاطع و خرد کردن یک داستان به ظاهر خطی، روی لبه تیزی در حرکت است که هم قادر است بیننده را مجذوب بداعت خود کند و هم میتواند او را پس بزند و با چند سوال بیپاسخ از سالن سینما بیرون بفرستد.
پله آخر با چند نمای (پلان) کوتاه شروع میشود که ناگهان کات میخورند (مثل نماهایی از یک بازیگر زن (لیلی) سیاهپوش که هنگام گفتن دیالوگی، از مرگ همسرش به خنده میافتد و نماهایی از مردی (خسرو) که سوار بر اسکیت بوردش ناشیانه در خیابان حرکت میکند و اغلب به زمین میافتد). این نماها باعث ایجاد نوعی سردرگمی در مخاطب عام میشود و او را تا حدی از فیلم ناامید میکند و از آنجا که چرخش و تحولی در نحوه روایت وجود ندارد ممکن است تمرکزش را از فیلم بگیرد. اما برای سینماروهای حرفهای و علاقهمند به این هنر، نویدبخش اتفاقات چالشبرانگیزی خواهد بود که او را مجبور به فکر کردن و باز کردن گرههای روایت میکند. پس از این نماها وارد ماجرای مرگ خسرو میشویم. مخاطب با تلفن دکتر از این حادثه خبردار میشود. در ادامه این احساس به تماشاگر دست میدهد که مرکزیت داستان بر مرگ خسرو بنا نهاده شده است و از اینجا به بعد سیر اتفاقات در سکانسهای مقطعه، دیالوگها، پلانها و سکانسهای تکراری و خندههای لیلی در گفتن دیالوگ سرنخهایی را به بیننده میدهد که هیچکدام او را برای رسیدن به نتیجهگیری قطعی کمک نمیکند ولی همگی در بیان یک نکته اشتراک دارند؛ استدلالهایی به ظاهر منطقی برای مرگ خسرو. البته فیلم در روند خود وارد مسیرهای انحرافی درباره کودکی خسرو میشود که به نظر حذف آنها خللی در فیلم ایجاد نمیکنند اما ورای مرگ جسمانی خسرو، توصیف نوعی از مرگ او در فیلم وجود دارد که نشات گرفته از بیتوجهیهای لیلی و روزمرگیهای حاکم بر زندگی زناشویی آنهاست. همین بیتوجهیها عامل محرکی میشود تا خسرو به کاوش در گذشته لیلی و علت ناراحتی و حسرت او هنگام شنیدن ترانهای خاطرهانگیز بپردازد؛ عشق نهان و مدفونی که نبش قبر آن ما را درگیر رابطه لیلی و دکتر میکند به همین ترتیب باز هم مخاطب در معرض رخدادهایی تازه قرار میگیرد که بعضی از آنها با تکرار سکانسهای قبلی و آشکار شدن جنبههای تازهای از ماجرا اتفاق میافتد. این اتفاق موجب غافلگیری مخاطب و درهم شکستن پیش فرضهایی میشود که تا لحظهای پیش در ذهنش شکل گرفته است. در نهایت تمامی اتفاقات و ماجراها به پلانی برمیگردد که در آن خنده جنونآمیز لیلی را به عنوان بازیگر عزادار چند بار دیدهایم؛ پلانی که این بار لیلی بالاخره میتواند با حسی غمگنانه و نالان از مرگ شوهرش آن را بازی کند اما این بار در کنار خسرو و دکتر.
در کل میتوان گفت «پله آخر» فیلمی از یک فیلم است. در حقیقت ما نظارهگر فیلمی هستیم که در آن فیلم دیگری ساخته میشود. از طرفی ما به عنوان مخاطب روی پلکانی با فرضیات متعدد قرار داریم و شتابان و پله به پله به سمت بالا حرکت میکنیم تا طبق انتظارات طبیعی یک مخاطب، آنها را در درون خود به اثبات برسانیم اما پله آخر این پلکان جایگاه شتاب و عجله برای نقطه گذاری بر استدلالات و فرضیات و کسب نتیجه مورد نظر ما نیست؛ پله آخر پله رفیع هنر است که پیش از قدم گذاشتن در دنیای وجودی آن باید قدری درنگ کرد و به قول معروف نفسی چاق کرد و آنگاه گامی بلند برداشت.
دومین تجربه علی مصفا در مقام کارگردان بعد از فیلم «سیمای زنی در دوردست» با دو مشکل روبهرو است؛ به نظر میآید بیننده بدون مطالعه پیشین داستان مردگان کتاب دوبلینیها نوشته جیمز جویس (که فیلم اقتباسی آزاد از آن کتاب است) نمیتواند به این سادگیها به محتوای نهان و چندلایه آن دست پیدا کند. خود فیلم نیز آنچنان تلاشی در واکاوی مفاهیم خود انجام نمیدهد. از این جهت در القای جانمایهای که در ضمیر تماشاگر رسوخ کرده و ته نشین شود، ناکام میماند. دومین مشکل مربوط به شخصیتهاست؛ کاراکترهای فیلم آنچنان فاصله خود را با تماشاگر حفظ کردهاند که امکان هم ذاتپنداری یا حتی نزدیک شدن به آنها بسیار کم است.
در مجموع فیلم با بهرهگیری از طنزی ملایم اما منسجم، رویداد مهمی همچون مرگ را به سخره میگیرد و در فلسفهای که بر آن حاکم است، آن را تا حد یک لحظه دم دستی تنزل میدهد که خود نکتهای جالب توجه است. از سویی بیشتر کشش اثر را باید به شکل روایت آن مربوط دانست که نقطه قوت آن است که باید آن را تا حد زیادی مرهون تدوین خلاق، بدیع و تا حدودی ساختارشکنانه فردین صاحبزمانی دانست که یک تنه ضعفهای فیلم را پوشش داده و آن را به یکی از آثار مهم امسال تبدیل کرده است.
برگزاری مراسم یادبود 79 هنرمند درگذشته سال 91: آنان که غربال در دست دارند
گروه فرهنگ- کسانی که شنبه شب در سالن شماره یک تماشاخانه ایرانشهر گرد هم آمده بودند تا یاد و خاطره هنرمندان درگذشته سال 1391 را گرامی بدارند، فکر نمیکردند با 79 نام، 79 عکس و 79 هنرمندی روبهرو شوند که در سال گذشته از میان ما رفتهاند. برای همین خیلی از حاضران در این مراسم که به همت خانه هنرمندان ایران برگزار شده بود، وقتی با دفترچه اطلاعات کامل این 79 نفر و عکسهای آنها که دور تا دور سالن انتظار تماشاخانه ایرانشهر نصب شده بود روبهرو شدند، متعجب و غمگین شدند؛ غمگین از نبود 79 هنرمند که تا سال گذشته در این جمع بودند و امسال نیستند.
هنرمندان و دوستداران هنر شنبه از ساعت 4:30 در خانه هنرمندان دور هم جمع شدند تا درباره هنرمندانی که دیگر در جمع ما نیستند حرف بزنند. فرزاد حسنی اجرای این مراسم را بر عهده داشت که عنوان «...این همه نیست» را برای آن انتخاب کرده بودند.
در ابتدای این مراسم مجید سرسنگی، رییس خانه هنرمندان و تماشاخانه ایرانشهر با اشاره به لزوم گرامیداشت هنرمندان گفت: «سعی کردیم که همه هنرمندان درگذشته 91 را یاد کنیم اگر غفلتی شده و نامی از قلم افتاده پوزش میطلبیم. این روزها تب «نشان» دادن به هنرمندان زیاد شده این کار ارزشمندی است اما به نظر میرسد هنرمندان بیش از آنکه نیاز به نشان داشته باشند نیاز به توجه دارند تا با دغدغه کمتری به کار خود بپردازند.»
سخنران بعدی، دکتر حسن بلخاری (نویسنده) بود. او با اشاره به «قدرت تصرف» هنرمندان و قدرت تخیل و خیالپردازی، آنها را افرادی دانست که نمیتوان برایشان جایگزینی پیدا کرد: «حیات برخی انسانها به گونهای است که قابل جایگزینی نیست و برای برخی از انسانها نمیتوان به هیچوجه جایگزین پیدا کرد و هنرمندان بدون شک در عرصه حیات انسانی از این گروه هستند.»
در این مراسم، دو گروه موسیقی به اجرای چند قطعه پرداختند؛ اولین گروه، حمیدرضا نوربخش و بهداد بابایی بودند. نوربخش به دعوت فرزاد حسنی پیش از اجرای موسیقی و آواز، چند کلامی درباره هنرمندان درگذشته سال پیش گفت درباره مراسم مشابه خانه موسیقی که امسال برگزار نشد، توضیح داد: «ما هر سال یادبود درگذشتگان اهالی موسیقی را در خانه موسیقی برپا میکردیم که این جشن امسال به دلایلی برگزار نشد. امیدوارم هیچ هنرمندی ما را ترک نکند زیرا هنرمندان گنجینههای این سرزمین هستند.» نوربخش بعد از آن، با همراهی سه تار بهداد بابایی، یکی از اشعار سعدی را برای حاضران خواند.
خسرو سینایی، کارگردان یکی دیگر از حاضران در مراسم بود که به دعوت حسنی پشت میکروفن رفت و درباره مشکلات هنرمندان حرف زد. سینایی گفت: «وقتی من را برای سخنرانی در این مراسم دعوت کردند، ابتدا فکر کردم سخن گفتن درباره هنرمندان از دست رفته، کار آسانی است. پنج- شش نفر به ذهنم آمدند که فکر کردم آنها را میشناسم و میتوانم درباره آنها حرف بزنم اما بعد دیدم فهرستی 79 نفره وجود دارد. فهرستی که همه ما از دیدن آن غمگین و ناراحت شدیم. حرف زدن راجع به همه آنها شدنی نبود و نمیشد تنها چند نفرشان را انتخاب کرد. فکر کردم میتوانم همه آنها را تحت یک نام جمع کنم و درباره همان یک نام حرف بزنم: هنرمند.»
سینایی با اشاره به نام مراسم
(...این همه نیست) ادامه داد: «باید نوشته میشد این همه هست، نقاشی، موسیقی، تئاتر، خطاطی و.... هر کدام به سهم خودشان در فرهنگ ما نقشی بسزا داشتهاند، هنرمندانی که فیلمها ساختند و تئاترها اجرا کردند، با خط خوش فرهنگ ما را ثبت کردند و با داستانها و اشعارشان به ذهن ما اعتلا بخشیدند.
«همیشه به جوانان میگویم که اگر به دنبال ثروت هستید دنبال هنر نروید، اگر به دنبال شهرت هستید بدانید که بعد از مدتی کوتاه شهرت برایتان دردسرساز میشود اما اگر میخواهید زیباتر زندگی کنید و زندگی دیگران را اعتلا ببخشید، دنبال هنر بروید. هنرمندان نقش غیرقابل تردید در ساختن جهانی بهتر داشتهاند... درباره هنرمندان باید گفت: «آنکه غربال به دست دارد، از پس کاروان میآید...» روزی که فلینی را به خاک میسپردند، خیلیها گریه میکردند، ماستریانی یکی از بازیگران فیلمهای او گفت که چرا اشک میریزید؟ شما همانهایی هستید که نگذاشتید او فیلمهایش را بسازد.»
ایرج راد که همراه عزتالله انتظامی در مراسم حضور داشت نیز با اشاره به مشکلات هنرمندان گفت: «من یاد گفتاری از آرتور میلر افتادم که گفت: «من خواهان احساس گناه شما نیستم بلکه خواهان احساس مسوولیت شما هستم که با آن میتوانستید کاری انجام دهید» ما الان افسوس نرسیدن به هنرمندانی را داریم که اگر به آنها میرسیدیم همچنان پرتوان در عرصه فرهنگ بودند اما ما بسیار کوتاهی کردیم. فراموش نمیکنم عزیزی که به خاطر 15 میلیون تومان جسدش در بیمارستان گرو بود و با بدبختی به همراه آقای انتظامی توانستیم که با آبرو او را از بیمارستان
تحویل بگیریم.»
ابراهیم حقیقی، محمد ایازی و... از دیگر سخنرانان این مراسم بودند. در پایان، عزتالله انتظامی با حضور در حیاط خانه هنرمندان به شکل نمادین اقدام به کاشت نهال در این محوطه کرد.
همایون اسعدیان، مازیار میری، مسعود رایگان، حسن پورشیرازی، محمد برزگر، منوچهر محمدی، کیومرث پوراحمد، فرشته طائرپور، فاطمه معتمدآریا، ابوالحسن داودی، حسن زاهدی، مهندس دهنوی، علی روئین تن، وحید نیکخواهآزاد، غلامرضا موسوی، غوغا بیات، فرهاد توحیدی، کیانوش عیاری، غلامرضا آزادی، مازیار شیخمحمودی، بهمن اردلان و منوچهر شاهسواری از جمله هنرمندان حاضر در این مراسم بودند.
اهدای تندیس کانون کارگردانان به هما روستا
ایسنا- تندیس دومین مراسم سالانه کانون کارگردانان خانه تئاتر با یاد حمید سمندریان به همسر او هما روستا اهدا میشود.
کانون کارگردانان خانه تئاتر در مراسم سالانه خود که هر سال روز 25 اسفندماه برگزار میشود به یکی از هنرمندان باسابقه تئاتر، تندیس ویژه کانون کارگردانان را اهدا میکند و امسال این تندیس به یاد حمید سمندریان کارگردان مطرح تئاتر ایران که تیرماه امسال درگذشت به هما روستا اهدا خواهد شد.
دومین مراسم سالانه کانون کارگردانان و نخستین مجمع عمومی عادی سالانه این کانون روز جمعه 25 اسفندماه همزمان با تاسیس تماشاخانه «دارالفنون» به عنوان اولین تماشاخانه نوین تئاتر ایران برپا میشود.
در این مراسم گزارش عملکرد یک ساله کانون ارایه میشود، از کارگردانهای برگزیده سال 91 تقدیر خواهد شد و همچنین از کتاب کانون کارگردانان که ویژه حمید سمندریان است، رونمایی خواهد شد.
این مراسم راس ساعت 19 روز 25 اسفندماه در تالار «هنر» برپا خواهد شد.
«گناهکاران» تابستان اکران میشود
سینماپرس- فیلم سینمایی گناهکاران به کارگردانی فرامرز قریبیان فصل تابستان نمایش داده میشود.
این فیلم سینمایی که پخش آن برعهده موسسه فیلمیران است در
ژانر پلیسی- اجتماعی ساخته شده و در جشنواره فیلم فجر مورد استقبال برخی از منتقدان قرار گرفت.
«گناهکاران» چهارمین فیلم قریبیان در مقام کارگردان است. این فیلم پس از دو ماه پیش تولید مستمر سال گذشته در نقاط مختلف شهر تهران انجام شد. گروه پس از 50 روز کار در تهران به مدت 10 روز به استانبول سفر کرده و صحنههای حساسی از این فیلم را در این شهر فیلمبرداری کردند. تدوین همزمان فیلم از اواسط فیلمبرداری توسط بهرام دهقانی صورت گرفت و صداگذاری فیلم توسط مهران ملکوتی انجام شد.
در خلاصه داستان فیلم آمده است: داستان فیلم درباره دختری است که در زندگی خود با آدمهای مختلفی برخورد میکند و هر یک از این آدمها برداشت خاص خود را نسبت به او دارند.
همایون ارشادی، محسن افشانی، هومن برقنورد، کورش تهامی، رامبد جوان، امید روحانی، رضا رویگری، قطبالدین صادقی، فرامرز قریبیان، بهارهکیانافشار و محمد متوسلانی در «گناهکاران» به ایفای نقش میپردازند.
مهرجویی خاطراتش را بازنویسی میکند
ایلنا- داریوش مهرجویی از بازنویسی کتاب «دو روایت، دو خاطره» خبر داد.
مهرجویی که چند وقتی است کار نگارش کتاب «دو روایت، دو خاطره» را به پایان رسانده، درباره آخرین وضعیت این اثر گفت: این کتاب احتیاج به بازنویسی دارد که بخشی از آن انجام شده است و مابقی آن را هم به مرور انجام میدهم.
این کتاب شامل دو خاطره و دو روایت است و هرکدام از آنها تقریبا بین ۷۰ تا ۸۰ صفحه دارند. خاطره اول به اسم
«پاریس ۸۱» مربوط به خاطرات مهرجویی در خلال سالهای ۸۱ و ۸۲ در شهر پاریس است. خاطره دیگر هم جریان دستگیری این کارگردان به دلیل همراه داشتن چند قرص در فرودگاه دوبی است که اسم این قسمت «عوج کلاب» است.
این نویسنده به بخش خاطرات پاریس اشاره کرد و گفت: یکی از قسمتهای جالب این بخش مربوط به خاطرات من با «غلامحسین ساعدی» بهخصوص در دورهای است که اوایل انقلاب با هم در پاریس بودیم.
در بخش «دو روایت» این کتاب هم دو روایت به نامهای «پول تلویزیون چی شد؟» و «سفر به سرزمین فرشتگان» است که قالبی روایی دارند.
این مترجم در پاسخ به این سوال که «مدتی است در حوزه ترجمه فعالیت نداشتهاید، برنامهای برای ترجمه کتاب خاصی در آینده دارید»، گفت: فعلا که خیر، البته شاید کتاب «ریشههای تصادم» (Roots of incidents) اثر «آرتور کوستلر» را که شرح حال تجربیات عرفانی او در زندان استالین است، ترجمه کنم چون تاکنون به زبان فارسی ترجمه نشده است.
او درخصوص اینکه آیا بعد از اتمام کار نگارش «دو روایت، دو خاطره» تصمیمی برای تالیف کتاب دیگری دارد، گفت: یکی، دو طرح در ذهن دارم اما هنوز تصمیم جدی نگرفتهام.
آخرین اثر منتشر شده از مهرجویی «در خرابات مغان» نام دارد که در بیست و پنجمین دوره نمایشگاه کتاب تهران عرضه شد.