قفل مطبوعات در انتظار بازشدن
گروه فرهنگ - حسن روحانی اینبار در قامت رییسجمهور در تلویزیون ظاهر شد و گزارش عملکرد 100 روزه داد. گزارشی از بخشهای سیاسی و اقتصادی و فرهنگی. هر چند باز هم فرهنگ به گفته خود روحانی مظلوم بود و به بخش آخر گفتوگو رسید. شلختگی سوالهای مجری و نبود انسجام در موضوعات هم بر مظلومیت فرهنگ افزود. روحانی اما با روی گشاده از آشتی با اهل فرهنگ و قلم گفت. از ممنوعالقلمهایی که صریحالقلم شدند و کتابهایی که از محاق توقیف درآمدند. خانه سینمایی که باز شد و خانههای دیگری که با کلید مردم باز خواهند شد. تدبیر و امید خودش را به صدا و سیما رسانده بود و شوری ایجاد کرده بود در بینندگان. عملکرد دولت روحانی را میتوان در بخش سینما و همچنین کتاب بسیار قابل توجه و خوب دانست. عملکردی که باعث ترغیب سینماگران و اهل کتاب برای ایجاد رابطه و هماهنگی با دولت شده است. اما شاید عملکرد دولت در حوزه مطبوعات که رکن چهارم دموکراسی خوانده میشود به روشنی بخشهای دیگر نبوده و نیست.
گزارش مکتوب وزارت ارشاد و
فرهنگ اسلامی
طبق وعده رییسجمهور هر کدام از وزارتخانهها گزارشی از عملکرد 100 روزه خود ارایه دادند. در بخش مطبوعات گزارش وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سه موضوع بیان شده است:
- تدوین و اعلام شیوهنامه توزیع یارانه مطبوعات با مشارکت سرآمدان صنف مطبوعات
-تشکیل شورای هماهنگی تشکلهای صنفی روزنامهنگاری
- جایگزین کردن سازوکار صنفی به جای دولتی در فرآیند صدور پروانه خبرنگاری
برای مطلع شدن از صحت و سقم گزارش ارایهشده به سراغ بدرالسادات مفیدی از اعضای انجمن صنفی روزنامهنگاران رفتیم. موضع جذابتر برای ما و خانم مفیدی بازگشایی انجمن صنفی بود، پس اول از آن پرسیدیم و خانم مفیدی گفتند: اخباری در مورد تشکل شورای هماهنگی مطبوعات شنیده بودیم، ولی این بحث در نبود تشکل صنفی اکثریت روزنامهنگاران ایران است. بهتر بود معاون مطبوعاتی قبل از تشکیل چنین شورایی برای بازگشایی انجمن صنفی روزنامهنگاران که
چهار هزار عضو دارد اقدامی میکرد. تشکل صنفی روزنامهنگاران طبق آییننامه وزارت کار و امور اجتماعی صنف اکثریت روزنامهنگاران محسوب میشود. در هر صورت هیچگونه اقدامی برای بازگشایی آن انجام نشده است. بهتر بود آقای جنتی، وزیر محترم فرهنگ و ارشاد اسلامی به صحبتهای رییسجمهور در اولین مصاحبه خبریشان گوش میدادند و فکری به حال این تشکل میکردند. ولی در عوض تشکل دیگری تاسیس کردند و اهمیتی به تشکل اکثریت ندادند. هر تشکلی جایگاه خودش را دارد و ما در مورد تشکلهای جدید بیتوجه نیستیم و از عمکرد آنها استقبال میکنیم. اما نمیدانیم در نبود شورای صنفی، تشکلهای جدید چقدر کارایی دارند.
از تلاشهای اعضای صنف برای پیگیری بازگشایی پرسیدیم و خانم مفیدی توضیح دادند: هیچحکم قضایی برای بسته شدن شورای صنفی وجود ندارد. این پلمب بر اساس شکایت وزارت اطلاعات بوده است. به دلیل بحرانی بودن اوضاع در سال 88، وزارت اطلاعات نامهای به تشکل صنفی داد مبنی بر ممنوعیت برگزاری مجمع عمومی صنف روزنامهنگاران. این نگرانی اقدامی پیشگیرانه بود برای جلوگیری از ایجاد تجمع و مسایل دیگر. الان دیگر این مسایل مطرح نیست و با روی کار آمدن دولت تدبیر و امید اوضاع بحرانی برطرف شده و ما انتظار داریم وزیر اطلاعات جناب آقای علوی اقدامی برای پس گرفتن شکایت وزارت اطلاعات از شورای صنفی انجام دهد. دستور برای بسته شدن شورا را دادستان وقت آقای مرتضوی داده بودند و این عمل شبانه انجام شده بود. با توجه به گذر از آن اوضاع از آقای روحانی انتظار داریم درمورد این بحث تذکری به آقای علوی بدهند.
تدوین شیوهنامه توضیع یارانه هم سوالی برایمان پیش آورده بود، خانم مفیدی با بیان اینکه اطلاع دقیق از محتوای آن ندارم، ادامه داد: اگر شیوهنامه آن خبری باشد که حدود یک ماه پیش در خبرگزاریها منتشر شد و بر اساس آن هر روزنامهای که بنا بر هر موضوعی تذکری میگرفت، 10 درصد از یارانهاش کم میشد، کار اشتباهی است. این کار نه تلاش برای بسط آزادی و جلوگیری از سانسور که موجب خودسانسوری و احتیاط بیش از حد است. وقتی دست و دل مدیر مسوول و سردبیر بلرزد و نگران یارانه روزنامهشان باشند دست به خودسانسوری میزنند. تیراژ مطبوعات بسیار محدود است و ما میبینیم روزنامههای خصوصی به دلیل کانالیزه بودن بخشی از پرداختها عملا وابسته به این یارانه هستند. وقتی این یارانه هم از طرف دولت محدود بشود به راحتی میتواند در روند کاری روزنامه و مسوولیت اصلیاش که نقد و روشنگری است مشکل ایجاد کند.
بدرالسادات مفیدی در مورد صدور پروانه خبرنگاری هم گفت: این کار قرار بود در شورای صنفی روزنامهنگاران هم پیگیری شود ولی مشکلاتی که برای صنف پیش آمد جلو آن را گرفت. به هر حال اگر از دولت جدا شود و به دست خود اهالی مطبوعات بیفتد کار مثبتی است. اما باید پیگیری شود که کدام تشکل و با چه تعداد اعضایی ابتکار عمل در این حوزه را به دست میگیرند. در هر حال صنفی میتواند این کار را بکند که اعضای بیشتری دارد.
جایزه سال «گلاویژ» به علیاشرف درویشیان رسید
ایسنا- هفدهمین جشنواره فرهنگی «گلاویژ» درحالی در استان سلیمانیه عراق پایان یافت که علی اشرف درویشیان از ایران برنده جایزه سال این جشنواره شد.
هفدهمین جشنواره فرهنگی «گلاویژ» که امسال با شعار «تداوم نوآوری و کشف استعدادها» در کردستان عراق برگزار شد، روز سهشنبه در هتل «بالاس» سلیمانیه با حضور اهالی فرهنگ و ادب عراق و جمعی از دوستداران شعر و ادبیات از سراسر نقاط جهان به کار خود پایان داد.
در این جشنواره که امسال به «شیرکو بیکس»، شاعر تازه درگذشته کرد اختصاص یافته بود، بسیاری از اهالی فرهنگ و ادب کشورهای مصر، تونس، سوریه، ترکیه، ایران، مراکش، اردن و حتی فرانسه در کنار بزرگان ادبیات و شعر عراق شرکت داشتند.مراسم افتتاحیه به اهدای جوایز و تقدیرنامه به تمامی شرکتکنندگان اختصاص یافت و جایزه اول این جشنواره به علیاشرف درویشیان، نویسنده پیشکسوت ایرانی اهدا شد.
این جشنواره فرهنگی که از روز پنجشنبه هفته گذشته در نمایشگاه آثار «خوناف صالح» هنرمند اهل سوریه آغاز شد، هر روز به ادبیات و فرهنگ یک منطقه اختصاص داشت؛ روز دوم به فرهنگ و ادبیات فرانسه، روز سوم به فرهنگ و ادبیات عرب، روز چهارم به فرهنگ و ادبیات کردی و آخرین روز به اعطای جوایز اختصاص یافت. جشنواره امسال که با نگاه به زندگی و آثار «شیرکو بیکس» شاعر فقید کرد برگزار شد، دکتر بشری موسی در مقالهای مجموعه شعر «ظرف رنگها»ی این شاعر را با نگاهی منتقدانه مورد بررسی قرار داد.
مرکز فرهنگی گلاویژ در سال 1996 در استان سلیمانیه عراق به عنوان یک مرکز فرهنگی مستقل و مختص ادبیات و فرهنگ تاسیس شد. نام «گلاویژ» از اسم مجلهای به همین نام که توسط «ابراهیم احمد»، داستاننویس مشهور کردزبان در دهه 40 منتشر میشد، گرفته شده است.
هرساله همایشها و شبهای شعر متعددی از سوی این مرکز با حضور فرهنگیان، ادیبان و هنرمندان عراقی و دیگر کشورها به زبان عربی برگزار میشود. جشنواره فرهنگی گلاویژ اولین جشنواره فرهنگی کردزبان است که از حدود 15 سال پیش هر ساله برگزار شده است.
ادیبان و نویسندگان کردزبان، عرب، فارس، ترک و عراقی از سراسر منطقه در این جشنواره حضور داشتند.روز آخر جشنواره به معرفی یکی از چهرههای برتر در زمینه شعر و ادبیات و ترجمه برای دریافت جایزه ادبی «احمد هردی»، شاعر معروف کردزبان اختصاص داشت. جایزه ویژه جشنواره که به نوآوران اختصاص دارد، برای اولینبار در سال 2009 به «آدونیس»، شاعر بزرگ سوری اهدا شد.
تاکسی
پراید مشکی را تازه خریدم و چند هفتهای بود که به خیابان سرک میکشیدم، خیابانی خلوت با سه چراغ راهنمایی که ظهرها خاموشند، انگار بود و نبودشان اهمیتی ندارد، فقط چشمها به دیدنشان عادت کردهاند، اگر نبودند یک جای کار میلنگید.
حال پیاده شدن را نداشتم، شیشه را پایین دادم و داد زدم: تهرانپارس، تهرانپارس...
پیرمرد لق لقویی با عصا و نفسهای بریده بریده درِ جلو ماشین را باز کرد و روی صندلی نشست، سلامی داد و سکوت کرد. دختر و پسر سرخوشی عقب نشستند و شروع به حرف زدن کردند. جمع سنشان شاید نصف پیرمرد میشد، صدای نفسهای پیرمرد سنگینی یک عمر دربه دری و بیتفاوتی را با خود داشت.
راه افتادم، کارم درست بود؟ نمیدانم، شاید اسمش را دیوانگی بگذارید، ولی تجربه جالبی بود، باید تمام سکون و تاریکی زندگیام را جبران میکردم. آرزو را نمیشود خفه کرد، گور پدر تائو که خوشبختی را در بیآرزویی دیده، نه عارف بودم و نه قانع، پس اسمش دیوانگی نیست، بلندپروازی است، پروازی بلند با پراید مشکی.
آرام کمربندم را بستم، چاله اول، صدای لبوفروشی از سمت چپ خیابان، چاله بعدی، چراغ راهنمایی که این ساعت از روز خاموش بود، صدای داد و فریاد کارگران ساختمان نیمهکاره، پرندهفروشی، باز هم چاله، سرعتم را بیشتر کردم، صدای زوزهمانند نفسهای پیرمرد را میشنیدم، هر لحظه تندتر میشد، صدای خندههای دختر و پسر کمکم خاموش شد. انگار در خانه نشسته باشی و تلویزیون ببینی، اما اتفاق جالبتری در اتاق کناری میافتد و آرام صدای تلویزیون را کم میکنی.
پیرمرد دستش را به سمت کمربند برد، هرچه تلاش کرد نتوانست تکانش بدهد، سرعتم را بیشتر کردم. صدای بوق ماشینها، چاله بعدی، صدای پچپچ دختر و پسر که حالا با نگرانی همراه بود، پیرمرد طاقت نیاورد و گفت: آقا چه خبره؟ آرومتر!
سرعتگیر آخری، صدای موتور ماشین تمام کابین را گرفته بود، پسر و پیرمرد فریاد میزدند، به کانال نزدیک میشدیم، چاله بعدی، صدای فریاد، التماس دختر، زوزههای پیرمرد، دستش را جلو آورد و دستم را گرفت و گفت: مگه کوری مرتیکه؟ داری به کشتنمون میدی...
به سمت پیرمرد برگشتم و گفتم: تقصیر من نیست که کور به دنیا اومدم، نظر تو چیه!؟
در جلسه دادگاه، قاضی بعد از شنیدن صحبتهای وکیل مقتولین گفت: چرا سه نفر رو به کشتن دادی؟
گفتم: هیجان، هیجان رانندگی با چشم بسته، همین!
سایه
نگاهم به گوشهای از پارک تکیه داده بود. دست سرد باد سعی در نجات برگهای خشک و بیدفاع را داشت که از نزدیک شدن قدمهایی تیز و کشنده در هراس بودند و آن سوی شب، نور کمرنگ لامپها، سایهای را روی سنگفرش میکشید.روی نیمکت همیشگی نشسته بودم که عمرش به درازای انتظار چند ساله من میرسید، قرار بود، تنهاییام را با من شریک شود تا جایی که عقربههای ساعت، نیمه شب را نشانه بگیرند و من، او و خاطرات خطخطیاش را رها کنم و به انتظار شبی دیگر بنشینم.
نگاهم، سایه را دنبال میکرد، سایهای که رفتهرفته تغییر شکل میداد؛ شبحی با پالتوی سیاه، ظاهری مردانه و شالبلندی که به گردن پیچیده بود، رفتهرفته به من نزدیک و نزدیکتر میشد و هرچه نزدیکتر میآمد، شکل و شمایل آدمکشی را پیدا میکرد که گویی با کینهای کهنه به دنبال قربانی کردن برگها، قدم برمیدارد.میخواستم حرکت سایه را تعقیب کنم اما هرچه میکردم سرم نمیچرخید، چشمهایم که به گوشهای مات شده بود، دیگر در اختیار من نبود. صدای پایی در گوشم میپیچید، یک، دو، سه، چهار و... میشمردم و بعد از درنگی کوتاه دوباره شروع میشد؛ یک، دو، سه، چهار و... انگار که دیگر چشمهایم به من تعلق ندارند. از آزادی چشمهایم لذت میبردم اما دلشوره رهایم نمیکرد، حسی موریانهوار از رگهایم بالا میرفت، حسی که میخواست مرا مجاب کند تا سایه را دنبال کنم.
***
انگشتهایم را مانند افکارم در هم فرو میبردم. انگشتهای شستم را به هم میمالیدم و زیر لب میگفتم: نه...! نه...! امکان ندارد- نمیتوانم- نمیشود- دولا شدم، وزنم روی زانوهایم سنگینی میکرد- میدانستم مقاومت غیرممکن است. از روی نیمکت بلند شدم به دنبال صدا میگشتم؛ صدا قدمهایی کشدار را در اطرافم میشنیدم... دیگر راه نمیرفتم، مثل دیوانهای رها شده از قفس میدویدم، ناگهان صدای کشیدهای در گوشم پیچید، سرم را برگرداندم؛ نور چشمهایم را بست به زمین افتادم.
صدای باز و بسته شدن در و بعد نجوایی که رفتهرفته فریاد میشد؛ مگر نمیبینی؟ سعی کردم به خودم مسلط شوم؛ سپر خودرویی به بدنم چسبیده بود و وسط خیابان ولو شده بودم.
از زمین بلند شدم در پیادهروی مقابل پارک بودم، صدای بسته شدن در خودرو در گوشم پیچید به اطرافم نگاه کردم، هیچ خبری از سایه نبود. امکان نداشت به این سرعت از پارک خارج شده باشد، فکر کردم نکند راه را اشتباه آمدهام به داخل پارک برگشتم، هیچکسی نبود و در عوض سکوت بود که حکومت میکرد. پارک کوچکی بود به راحتی میشد همه اطرافش را به خوبی پایید، نگاهم به این طرف و آن طرف چرخید، باد برگهای مرده را از روی سنگفرش برچیده بود.
راه افتادم، نزدیک نیمکت همیشگی رسیدم، ساعتم را نگاه کردم دوباره روی نیمکت نشستم؛ برای آمدن سایه هنوز وقت بود.
درمبخش دلقکهایش را به سیحون میبرد
کامبیز درمبخش مجموعهای از تازهترین آثارش را در نمایشگاهی با عنوان «پانتومیم روی کاغذ» در گالری سیحون به نمایش میگذارد.
این طراح و کاریکاتوریست در خصوص این نمایشگاه گفت: 47 اثر رنگی با ابعاد 50×40 به سبک پاستل روی دیوار قرار میگیرند. این آثار ادامه مجموعه «دلقکها» است که 30 سال است روی آن به صورت رنگی کار میکنم.
وی افزود: سوژه اصلی این کارها دلقکها هستند. دلقکهایی که به صورت رنگی و لطیف طراحی شدهاند و هدفشان القای حس خنده و شادی به مخاطب است. در واقع تم اصلی نمایشگاه «پانتومیم روی کاغذ» شادی است. دلقکها پیامآور شادی و خنده در جامعه هستند.
درمبخش همچنین در ادامه گفت: امروز جای خالی شادی و خنده در جامعه احساس میشود و مردم به احساس خوب بیشتر از همیشه نیاز دارند. هنرمندان میتوانند با هنر خود این حس را به آنها منتقل کنند و در شاد شدنشان سهم داشته باشند.
نمایشگاه «پانتومیم روی کاغذ» روز جمعه هشتم آذر ماه از ساعت 16 تا 20 در گالری سیحون واقع در خیابان خالد اسلامبولی، کوچه چهارم، شماره 11 افتتاح میشود و تا 20 آذر ادامه خواهد داشت.
سه فیلم ایران در جشنواره فیلم منار صوفیه
ایلنا- سه فیلم از سینمای ایران در ششمین دوره جشنواره فیلم منار صوفیه روی پرده میروند.
فیلمهای سینمایی «سر به مهر» به کارگردانیهادی مقدم دوست، «حوض نقاشی» به کارگردانی مازیار میری و «بوسیدن روی ماه» به کارگردانی همایون اسعدیان در ششمین دوره جشنواره فیلم منار صوفیه به نمایش گذاشته خواهند شد.
فیلم سینمایی «حوض نقاشی» محصول حوزه هنری به کارگردانی مازیار میری هفته آینده در جشنواره فیلم کودک آجیال دوحه به نمایش گذاشته خواهد شد و در هفتمین مراسم آسیا پاسیفیک که به زودی برگزار میشود، نگار جواهریان بازیگر زن اصلی این فیلم، نامزد دریافت جایزه بهترین بازیگر زن است.
پخش داخلی و خارجی هر سه فیلم حاضر در جشنواره منار با حوزه هنری است. «سر به مهر» به زودی اکران عمومی میشود و «بوسیدن روی ماه» به تازگی وارد شبکه نمایش خانگی شده است.
جشنواره فیلم منار از ۲۵ دیماه تا ۱۳ بهمنماه امسال در شهر صوفیه بلغارستان برگزار خواهد شد. این رویداد به عنوان بزرگترین رویداد فرهنگی اسلامی در منطقه بالکان محسوب میشود و فیلمهایی از کشورهای شمال آفریقا و خاورمیانه مانند ایران، مصر، اردن، عراق، کویت، لبنان، عمان، فلسطین، یمن و... با موضوع فرهنگ اسلامی در آن به نمایش گذاشته میشوند.
مهتاب کرامتی جلو دوربین «اشباح» رفت
مهر- مهتاب کرامتی شب سهشنبه پنجم آذرماه برای بازی در فیلم سینمایی «اشباح» به کارگردانی داریوش مهرجویی جلو دوربین محمود کلاری رفت و بازی خود را در این فیلم سینمایی آغاز کرد.
مهدی سلطانی، حسن معجونی و ملیکا شریفینیا دیگر بازیگرانی هستند که تا امروز جلو دوربین محمود کلاری برای فیلم سینمایی «اشباح» رفتهاند.
پیش از این قرار بود پیمان معادی نقش دایی بابا را بازی کند که این موضوع منتفی شد.
مهتاب کرامتی، حسن معجونی، مهدی سلطانی، ملیکا شریفینیا، هنگامه حمیدزاده، امیرعلی دانایی و احمد یاوری شاد از جمله بازیگران حاضر در این فیلم هستند.
در خلاصه داستان این فیلم سینمایی آمده است: تیمسار سلیمانی که درگیر مسایل حاد زندگی است با همسر خود دچار مشکلات عجیبی میشود. سارا در کشاکش زندگی پرتلاطم خود با تیمسار، به فکر رهانیدن خود از زندگی است و در تقابل عشق و عقل که در قاموس مقررات جاری او نمیگنجد. داییبابا وکیل خانواده در تلاش آرام کردن اوضاع است و از سوی دیگر معمار برای اهداف خود شرایط سختی را برای ناجی خانم و دخترش به وجود آورده است. مازیار نیز پس از آمدن به ایران درامهای تازهای را رقم میزند و اهالی خانواده چون شبحهای سرگردان به دنبال خلوتهای زندگی خود میگردند.
پرستار «سعدی افشار» زیر تیغ جراحی میرود
فارس- رضا رضامندی، هنرمند پیشکسوت تئاتر آیینی سنتی و پرستار و همراه سالهای پایانی زندگی «سعدی افشار» این روزها روی تخت بیمارستان از عارضه قلبی رنج میبرد.
دختر رضامندی در خصوص وضعیت پدرش گفت: پدرم از 23 آبانماه دچار مشکل تنفسی شد که بلافاصله به بیمارستان منتقل و در بخش سی سی یو بیمارستان لقمان بستری شد. اما به دلیل نبود امکانات آنژیوگرافی به بیمارستان امام حسین انتقال یافت و سرانجام در حال حاضر در بیمارستان مدرس بستری است.وی ادامه داد: به دلیل گرفتگی رگهای قلب پدرم پس از اینکه چند مرتبه آنژیوگرافی کارگشا نبود، قرار شده است روز جمعه یا اوایل هفته آینده مورد جراحی قرار گیرد.
دختر رضامندی با بیان اینکه داود فتحعلیبیگی پیگیریهایی را برای بیمه تکمیلی پدرم انجام داده است، گفت: برای عمل جراحی قلب پدرم با مشکل مالی مواجه هستیم زیرا او چهار سال است به دلیل ناملایمتی دوستان نتوانسته کار کند.
اکران «گس» در دانشگاه هنرهای زیبای بلونیا
ایسنا- فیلم سینمایی «گس» ساخته کیارش اسدزاده به درخواست هیات علمی دانشگاه هنرهای زیبای بلونیا در این دانشگاه ایتالیایی به نمایش درمیآید.
این فیلم مدتی پیش در جشنواره بینالمللی فیلم رم جایزه بهترین بازیگر را از آن خود کرد که این جایزه به تمام بازیگران «گس» تعلق گرفت.پس از آن حضور جشنوارهای، فیلم به درخواست هیات علمی دانشگاه هنرهای زیبای بلونیا قرار است در این دانشگاه در تاریخ 28 نوامبر (امروز) به نمایش درآید.همچنین پس از نمایش فیلم، کیارش اسدیزاده به پرسشهای دانشجویان سینمای این دانشگاه پاسخ میدهد.
«گس» ساختاری متفاوتی دارد و در آن صابر ابر، احسان امانی، رویا جاویدنیا، شبنم مقدمی، محمدرضا غفاری، پانتهآ پناهیها و... بازی میکنند. این فیلم به دلایلی در جشنواره فیلم فجر سال گذشته به نمایش در نیامد.«گس» اولین فیلم بلند سینمایی کیارش اسدیزاده است.