Quantcast
Channel: صفحه ۸ - روزنامه جهان صنعت
Viewing all articles
Browse latest Browse all 1554

8

$
0
0

بزرگداشت جمال میرصادقی با حضور دکتر شفیعی‌کدکنی درجشن روز جهانی «داستان» : میرصادقی غنیمتی استثنایی

گروه فرهنگ- جمال میرصادقی نویسنده‎ای است که در طول بیش از پنج دهه با به‌کارگیری صناعت داستان‎نویسی به جایگاه خاصی در تاریخ رمان و داستان کوتاه ایران دست یافته است.
از چاپ اولین داستان‎ها در مجله سخن به سردبیری زنده‌یاد دکتر پرویز ناتل خانلری تاکنون راه درازی پیموده شده که این پیشرفت و توانایی و اعتلا در داستان‎نویسی در صفحه به صفحه ده‌ها مجموعه داستان و رمان آقای صادقی مشهود است.
چاپ‎های مکرر طی سال‌‎های متمادی از آثار آقای میرصادقی گواهی است که ایشان مخاطبان خود را هنوز در میان جوانان علاقه‎مند به ادبیات حفظ کرده‏‎اند.
استاد میرصادقی نه‌تنها نویسنده زبان فارسی است که علاوه بر استادی در رمان و داستان کوتاه متجاوز از 10 جلد کتاب در زمینه هنر داستان‎نویسی در ابعاد کلی و جزیی آن ترجمه یا تالیف کرده‎اند، چه در حوزه معرفی نویسندگان برجسته و مهم ادبیات جهان و چه در معرفی و نقد و بررسی آثار داستانی نویسندگان زبان فارسی از جمالزاده، هدایت، علوی، آل‌احمد، ساعدی، دانشور تا نسل جوان‌تر. این زمینه از آثار آقای میرصادقی حائز اهمیت است و بسیار برای نسل جوان نویسنده ما راهگشا و آموزنده بوده و هست.
خوشحالیم که استاد میرصادقی در آستانه 80 سالگی همچنان سرزنده و شاد می‏نویسد و می‎آموزد.
اینها بخشی از سخنان علی دهباشی، در آغاز شب «جمال میرصادقی» از شب‌های مجله بخارا بود که با همکاری موسسه فرهنگی هنری ملت، دایره العمارف بزرگ اسلامی، بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار، گنجینه پژوهشی ایرج افشار و کانون فرهنگی چوک عصر پنجشنبه 24 بهمن‌ماه در کانون زبان فارسی برگزار شد.
پس از آن دکتر تورج رهنما از مجله سخن و میرصادقی حکایت کرد، از نسلی که در مجله سخن به سردبیری شادروان دکتر پرویز ناتل خانلری بود و من افتخار داشتم از اعضای هیات تحریریه آن باشم امروز دو نفر باقی مانده‎اند، یکی جمال میرصادقی است و دیگری من.
تعداد اصلی ما در مجله سخن پنج یا شش نفر بیشتر نبود. جمال میرصادقی یکی از دوستان بی‎نهایت صمیمی من بود. به خاطر دارم که محبت بی‎شائبه‎ای که او در حق من کرد این بود که داستانی را به نام «پیراهن آبی» به من تقدیم کرد که مایه افتخار من بود و هست و تا زمانی که زنده‎ام خواهد بود.
جمال میرصادقی انسانی است بی‎نهایت ساده، بی‎نهایت صمیمی و در ضمن عصبی و بی‎نهایت حساس. به‌طوری که اگر کلامی از شما بشنود که مورد موافقت او نباشد بلافاصله از شما قهر می‎کند و افتخار می‎کنم که 42 سال که با میرصادقی، هنرمند بی‎شائبه‎ای که به هیچ دسته و گروهی تعلق نداشته و ندارد و ایستاده است و ایستاده است و ایستاده است دوستی داشته‎ام.»
پس از قرائت پیام محمود دولت‌آبادی، نوبت به کاوه فولادی‌نسب رسید تا از درس‎هایی بگوید که از جمال میرصادقی آموخته است:
زندگی هرکس پر از آدم‌هایی است که می‌آیند و می‌روند. بعضی‌هایشان خطی یا ردی خوش یا بد روی زندگی آدم می‌اندازند و بعضی‌های دیگر اثرشان همین‌قدرها هم نیست؛ انگار نه خانی آمده باشد و نه خانی رفته. اما توی هر زندگی‌ای هستند معدود کسانی که وقتی آمدند، دیگر هرگز نمی‌روند و چنان تاثیری روی آدم و مسیر زندگی‌اش می‌گذارند که ردشان تا همیشه باقی می‌ماند. اینها گاه مثل توفان می‌آیند و گاه مثل نسیم و گاه چنان به حضیض می‌کشانندت که دیگر نمی‌توانی سرپا شوی و گاه چنان به اوج می‌برندت که احساس می‌کنی زندگی‌ات تازه از همین لحظه است که آغاز شده و تا پیش هرچه بوده، هیچ. جمال میرصادقی برای من و زندگی‌ام یکی از این آدم‌هاست. اولین بار در بهار 82 بود که پایم به خانه‌اش باز شد و از نزدیک دیدمش. مادرم آشنایی پیشین با او داشت و در روزی از روزهای نوروز که به رسم هرساله شاگردهایش به دیدنش می‌رفتند، من هم همراه مادر رفتم. بعد از همان تطعیلات نوروزی بود که شاگرد کارگاهش شدم، داستانی که تا هنوز هم ادامه دارد؛ گرچه چند سالی است به‌خاطر - به قول اکبر رادی- دویدن دنبال پول خاکه‌زغال، فرصت دیدار هفتگی‌اش در کارگاه‌های چهارشنبه را ندارم. آن روز بهاری که برای اولین‌بار جمال میرصادقی از نزدیک دیدم و دستش را فشردم، هیچ احساس غریبگی با او نداشتم. سابقه آشنایی‌مان برمی‌گشت به پنج‎سالگی‌ام - سال 64- که «بادها خبر از تغییر فصل می‌دهند» برای اولین بار منتشر شده بود، و در خانه در آن سال‌های ترس و دلهره دهه 60 دیده بودم که میان مادر و پدرم دست‌به‌دست می‌شد. هنوز پنج شش سالی مانده بود تا ازشان اجازه بگیرم و کتاب را از کتابخانه‌شان بردارم و جواب سوالی را که در ذهن پنج‌سالگی‌ام بی‌پاسخ مانده بود، پیدا کنم.
«بادها خبر از تغییر فصل می‌دهند» منی را که تا آن سن و سال بیشتر ژول ورن، مارک تواین، جک لندن و حسین‌قلی مستعان خوانده بودم، با دنیای جدیدی روبه‌رو کرد؛ دنیای مردمی معمولی که داشتند زندگی عادی‌شان را می‌کردند، دنیای آدم‌هایی که به‌اندازه هاکلبری فین یا تام سایر یا حتی آن روزنامه‌نگار «قصه رسوایی» مستعان دور از دسترس نمی‌دیدم‌شان، دنیایی که برایم ملموس بود، دنیایی که می‌شد خودم جزیی از آن باشم و آن، جزیی از من. بعد از «بادها خبر از تغییر فصل می‌دهند»، «درازنای شب» را خواندم. این یکی هنوز هم به نظرم از بهترین رمان‌های فارسی است؛ در کنار «بوف کور» هدایت، «کریستین و کید» گلشیری، «همسایه‌ها»ی محمود، «شب هول» شهدادی، «جای خالی سلوچ» دولت‌آبادی، «گاوخونی» مدرس‌صادقی و «همنوایی شبانه ارکستر چوب‌ها»ی قاسمی. در فهرست بهترین رمان‌های ایرانی من، «درازنای شب» و «همسایه‌ها» رتبه‌ای مشابه دارند.
میرصادقی مدرس با میرصادقی پژوهشگر است که کامل‌تر می‌شود. این‌همه پژوهشی که او انجام داده و در قالب کتاب‌ها و مقاله‌ها منتشر کرده، کاری است یگانه و خدمتی بی‌نظیر. پس از سخنرانی جمال میرصادقی، جشن 80 سالگی جمال میرصادقی (با اندکی تاخیر) همزمان با روز جهانی داستان برگزار شد و نمایش فیلم مستند «چراغ‎ها» ساخته علی زارع از دیگر بخش‎های شب جمال میرصادقی بود.از حاضران در این شب می‎توان به دکتر محمدرضا شفیعی‌کدکنی، محمدرضا باطنی، دکتر ایرج پارسی‌نژاد، قباد آذرآیین، دکتر سرمد قباد، اسدالله امرایی و ناشران آثار جمال میرصادقی- نشر سخن (آقای علی‌اصغر علمی)، نشر اشاره (آقای داودی)، نشر مهناز (آقای مسعود کازری) اشاره کرد.

 

نگاهی به کاندیداهای اسکار( 1)؛ درباره انیمیشن منجمد (Frozen) ساخته کریس باک و جنیفر لی: وقتی آدم‌برفی عاشق آفتاب می‌شود
یک شروع طنزآمیز. دختر کوچولویی به‌نام آنا که در یک شب وقتی خواهر بزرگ‌ترش السا خوابیده است، بالای سَرِ او می‌رود تا بیدارش کند و با هم بازی کنند. وقتی السا به آنا می‌گوید خوابش می‌آید و مقاومت می‌کند، آنا شروع به خواندن ترانه‌ای با مضمون «برف‌بازی» می‌کند و السا تسلیم می‌شود! همین‌جاست که مخاطب متوجه می‌شود والت‌دیزنی یک بازگشت نوستالژیک دارد به دوران به‌شدت موزیکال خودش! آنقدر موزیکال که در اواسط فیلم مخاطب را خسته می‌کند و باعث می‌شود رشته داستان فیلم از دست او دَرْ برود.
زمستان نیست. برف نیامده است. برای همین تعجب می‌کنیم از اینکه آنا خواهرش را برای دعوت به برف‌بازی بیدار کرده! تا اینکه متوجه می‌شویم آنا و السا شاهزاده خانم‌هایی هستند که در یک قصر باشکوه زندگی می‌کنند و السا از یک قدرت جادویی عجیب برخوردار است که می‌تواند با حرکت دست‌هایش به برف‌ها فرمان بارش بدهد تا در روزهایی که زمستان نیست هم با خواهر کوچک‌ترش برف‌بازی کند. تا این‌جای داستان همه‌چیز خوب و شاد و مفرح پیش می‌رود اما در یک سکانس قدرتمند با موسیقی متن بسیار دلهره‌آور السا ناخواسته دستش را به‌طرف آنا می‌گیرد و او از ناحیه سَرْ دچار آسیب یخ‌زدگی می‌شود! وقتی پادشاه و ملکه یعنی پدر و مادر آنا و السا از این قضیه با خبر می‌شوند، فورا سراغ کتابخانه بزرگ خودشان می‌روند. چیزی که همیشه در تمام انیمیشن‌های والت دیزنی قابل ستایش بوده، همین تبلیغ کتاب و کتابخوانی است؛ بدون ذره‌ای شعارزدگی... پادشاه و ملکه بعد از خواندن کتاب از قصر بیرون می‌زنند و سراغ غول‌های کوتوله و مهربانی می‌روند که یکی از آنها بزرگ خاندان غول‌هاست! و از آنجا که ضربه تنها به سَرِ آنا اصابت کرده، او را درمان می‌کند. بزرگ خاندان غول‌ها هشدار می‌دهد که اگر این ضربه برفی یا یخی با قلب آنا اصابت کند، دیگر هیچ کاری نمی‌توان کرد. به‌همین‌خاطر پادشاه و ملکه آنا و السا را دور از همدیگر نگاه می‌دارند.
بزرگ‌ترین تراژدی زندگی السا از همین‌جا آغاز می‌شود. اینکه به‌خاطر جادو، تفاوت یا نقصی که ناخواسته دارد، باید نه تنها از تمام مردم که از خواهرش آنا نیز دور بماند تا این راز پنهان باشد و... سال‌ها می‌گذرد و آنا همیشه از پشت درهای بسته برای السا شعر می‌خواند و گریه می‌کند. موسیقی و کلام در این سکانس‌ها بسیار خوش نشسته و غم‌انگیز است. به‌خصوص وقتی که متوجه می‌شویم آنا نمی‌داند خواهرش به‌خاطر او خودش را حبس کرده و گمان می‌کند السا الکی خودش را برای او گرفته است! علت این فکر، همان ضربه برفی به ذهن آناست که باعث شده شب برف‌بازی را از خاطر ببرد.
سال‌ها می‌گذرد و پادشاه و شاهزاده در یک جنگ می‌میرند. آنا و السا بزرگ می‌شود و البته زیبا! و روز مراسم تاج‌گذاری السا می‌رسد، درحالی که او دستکش به دست به مراسم می‌آید. آنا در همین مراسم به خواهرش می‌گوید از یک شاهزاده خوشش آمده و قصد ازدواج با او را دارد که با مخالفت السا مواجه می‌شود و اصرار آنا او را عصبانی می‌کند و جادوی انجماد او بر حاضران جشن آشکار می‌شود. به‌دنبال این حادثه حاضران از السا می‌ترسند و قصد جان او را می‌کنند، چون اعتقاد دارند او یک جادوگر شرور است اما تفاوت بکر جادوگر انیمیشن «منجمد» با مابقی داستان‌های جادویی والت‌ دیزنی همین‌جاست که دیگر با یک جادوگر شرور و بدجنس روبه‌رو نیستیم که روی شانه‌اش یک کلاغ سیاه ترسناک جا خوش کرده باشد، بلکه با جادوگر مهربان و درمانده‌ای طرف هستیم که حاضر است به‌خاطر اینکه کسی به‌علت جادوی برفی او آسیب نبیند، تک و تنها در اورست زندگی کند. موسیقی مشهور «Let It Go» با صدای دمی لواتو به‌معنای «رهایی» در همین سکانس پخش می‌شود که برخلاف چند آهنگ دیگر فیلم بسیار متناسب با مضمون است.
بعد از برملا شدن این راز آنا تنهایی برای نجات خواهرش به اورست می‌رود و در راه با مردی به‌نام کریستف آشنا می‌شود که عاشق گوزن خودش است، آنقدر که یک دانه هویج را به‌طور مساوی با او می‌خورد! کریستف شخصیتی منزوی دارد. از کودکی با همین گوزن و پیش همان غول‌های کوتوله مهربان بزرگ شده و این اولین تجربه واقعی او با یک انسان و یک خانم است.
جذاب‌ترین کاراکتر فیلم که بعدها شکلک آن به‌گونه‌های مختلف در چت‌روم فیس‌بوک نیز ساخته شد، یک آدم‌برفی به‌نام «اولاف» است که در همان شب اول برف‌بازی آنا و السا توسط السا ساخته می‌شود و به‌نوعی فرزندخوانده برفی اوست! در شخصیت‌پردازی اولاف بیشتر از سایر کاراکترها دقت شده و علت محبوبیت این کاراکتر و حضور آن در سایت‌ها و شبکه‌های اجتماعی می‌تواند همین باشد. یک آدم‌برفی را تصور کنید که ناقص‌الخلقه به‌دنیا آمده و بعدا برای او یک دماغ هویجی کاشته می‌شود! سَرْ و کله متحرک و انعطاف‌پذیری دارد و بزرگ‌ترین آروزیش این است که بهار به سرزمین‌ پادشاهی برگردد. اگر حتی به قیمت از دست رفتن جان یعنی آب شدنش تمام بشود! کمدی‌ترین سکانس‌های انیمیشن منجمد مربوط به صحنه‌هایی است که اولاف در آن نقش دارد. از جمله صحنه‌ای که اولاف در رویای خودش، لب ساحل شرجی دریا مشغول آفتاب‌گرفتن است! یا صحنه آخر فیلم که السا برای جلوگیری از آب شدن او یک ابر کوچولوی اختصاصی به‌همراه بارش برف برای اولاف می‌سازد!
منجمد مانند اغلب محصولات والت دیزنی پایان خوشی دارد. السا به سرزمین خودش برمی‌گردد و نیروی عشق انجماد سرزمین را از بین می‌برد. این انجماد نمادی از بی‌مهری و سردی روابط آدم‌ها بین همدیگر است که با جدایی آنا و السا شروع می‌شود. نیروی عشق همواره در انیمیشن‌های والت دیزنی از جمله داستان «سفیدبرفی و هفت‌کوتوله» در نقش «اعجاز» ظاهر شده است. در این میان داستان عشق در زندگی آنا اما غافلگیرکننده بود، وقتی که او می‌فهمد آن شاهزاده آنا را فقط به‌خاطر پولش می‌خواسته و به همین خاطر در یک مورد نادر از محصولات دیزنی، آنا با کریستف ازدواج می‌کند که نه مال و اموالی دارد و نه اصل و نسبی!
انیمیشن منجمد براساس داستان «ملکه برفی» نوشته نویسنده شهیر دانمارکی،‌هانس کریستین اندرسون ساخته شده و کارگردانی آن برعهده کریس باک و جنیفر لی است. منجمد جایزه بهترین انیمیشن سال 2014 گلدن‌گلوب را به خودش اختصاص داد و همچنین در جوایز اسکار امسال نیز جزو کاندیداهای همین بخش است.

 

ابوالحسن داودی: نباید به صرف مصلحت، فشارهای بیرون از سینما را بپذیریم
ایسنا- ابوالحسن داودی که یکی از داوران بخش  نگاه نو در جشنواره فجر هم بود درباره برخی حاشیه‌هایی که در جشنواره فیلم فجر رخ داد، بیان کرد بعضی از این رفتارها و فشارهایی که در سینما وجود داشت فراتر از مصلحت خود سینماست و نمی‌توانیم فقط به صرف اینکه مصلحت سینما حکم می‌کند، فشارهایی را که از بیرون به سینما وارد می‌شوند بپذیریم. به نظر می‌رسد معنایی که در اعتدال وجود دارد بیش از هر چیز به کنار آمدن و پذیرفتن مسایل نزدیک شده است.این کارگردان با اشاره به اینکه جشنواره فجر سال‌هاست که در سایه جشن‌های آیینی 22 بهمن برگزار می‌شود، ادامه داد: از سویی دیگر این سینما، دِینی به نظام دارد که باید انجام شود، اما واقعیت این است که فشار سیاسی در دوره‌هایی بسیار بیشتر می‌شود و عده‌ای فراتر از اندازه‌ای که لازم است از این شرایط سوءاستفاده می‌کنند.وی گفت: این نکته هم قابل توجه است که شاید خود داوران (بخش مسابقه سودای سیمرغ) هم درصدی می‌توانستند در ایجاد شکل درست‌تر اتفاقات نقش داشته باشند. اگر داورها می‌پذیرفتند که بیشتر در انتخاب‌های خود پافشاری کنند چنین حاشیه‌هایی به‌وجود نمی‌آمد. هر چند از حق نگذریم از همان ابتدا شکل چیدمان فیلم‌ها نشان می‌داد که این جشنواره آبستن چنین مسایلی خواهد بود اما شاید با وجود فشارهایی که پیش آمد از مسوولان سینمایی و شخص آقای ایوبی و وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی انتظار بیشتری می‌رفت که در مقابل فشارها بایستند و بدنه سینما را بیش از این به مسایل سیاسی آغشته نکنند.
داودی افزود: فشارهای بیرونی وارد شد که فیلم «عصبانی نیستم» از دور خارج شود و پیش از آن هم «آشغال‌های دوست‌داشتنی» به جشنواره راه پیدا نکند، در حالی که به نظرم این فیلم بسیار امیدبخش است و اگر با دید مثبتی به آن نگاه کنیم حتی به نظر می‌رسد که در راستای مصالح نظام ساخته شده است.
کارگردان «زادبوم» در پایان تاکید کرد:‌ به عنوان یک اهل سینما اگر به نوع اهدای جوایز بخواهم نگاه کنم می‌گویم که این نوع برخورد را با فیلم‌ها قبول ندارم که به طریقی همه را راضی نگه دارند، چون اسم این کار بستن دهان‌های باز و کنار آمدن با فشارهاست. با این حال از آنجا که خودم در بخشی از داوری جشنواره حضور داشتم به خوبی درک می‌کنم که داوران چه فشار سنگینی را تحمل می‌کنند، ولی با درک همین فشار سنگین معتقدم داوران خیلی عاقلانه و منطقی می‌توانند بهتر از این بایستند و مانع از به وجود آمدن این حاشیه‌ها شوند.

 

نمایشنامه‌ «یاسمینا رضا» روی صحنه می‌رود
ایسنا- سیما تیرانداز نمایش «سه روایت از زندگی مشترک» نوشته یاسمینا رضا را به صحنه می‌برد.این نمایش که یکی از متن‌های معروف یاسمینا رضا نمایشنامه‌نویس فرانسوی است، فروردین‌ماه 93 در تماشاخانه ایرانشهر به صحنه می‌رود.بازیگران این اثر نمایشی به ترتیب حروف الفبا عبارتند از: امیرکاوه‌ آهنین جان‌، سیما تیرانداز‌، لیلی رشیدی‌ و رضا مولایی.همچنین طراحی صحنه‌، لباس‌ و نور این نمایش را ناصح کامکاری‌ برعهده دارد‌، فاطمه بلوری به عنوان مدیر تولید و احسان نقابت به عنوان عکاس با اجرای این نمایش همکاری می‌کند.نمایش «سه روایت از زندگی مشترک» همچون دیگر آثار یاسمینا رضا به روابط خانوادگی و رییس و مرئوسی می‌پردازد و در خلال آن سه روایت از دیدگاه‌های مختلف به نمایش درمی‌آید‌.سیما تیرانداز این نمایش را از 18 فروردین‌ماه 93 در تالار استاد سمندریان تماشاخانه ایرانشهر روی صحنه می‌برد.این کارگردان تئاتر امسال نمایش «ناتمام» نوشته‌هاله مشتاقی‌نیا را در تالار «چهارسو»ی مجموعه تئاتر شهر به صحنه برد.

 

ادامه تصویربرداری «پایتخت» در سرما
مهر- تهیه‌کننده «پایتخت» از ضبط جلوه‌های ویژه سریال خبر داد.الهام غفوری، تهیه‌کننده «پایتخت 3» درباره آخرین وضعیت این سریال گفت: اخیرا گروه فرادید که چند اثر سینمایی از جمله «خط ویژه» را در جشنواره داشته‌اند، تصاویر هلی شات پایتخت را ضبط کردند. این تهیه‌کننده با اشاره به روزهایی که استان مازندران درگیر بارندگی برف شده بود، گفت: با توجه به اینکه آنتن نوروزی داشتیم، مجبور بودیم سرمای 12 درجه زیر صفر استان مازندران و با بی‌آبی و بی‌گازی را در کنار هموطنان شمالی تحمل کنیم و کار را ادامه دهیم و ضبط «پایتخت» در سرمای 12 درجه زیر صفر هم ادامه داشت. وی از آماده شدن قسمت هفتم سریال خبر داد و گفت: پیش تولید بخش‌های تصویربرداری مربوط به تهران آغاز شده است و اکنون در حال بازدید از لوکیشن‌ها هستیم تا این هفته ضبط بخش تهران را آغاز کنیم.
پیش از این غفوری در گفت‌وگویی که اوایل بهمن‌ماه داشت به حضور مسوول جلوه‌های ویژه پیشنهادی زنده‌یاد جواد شریفی‌راد در سریال اشاره کرده و از تصویربرداری هوایی آن خبر داده بود.
در خلاصه داستان سری سوم «پایتخت» آمده است: در شب عروسی ارسطو، حادثه‎ای روی می‎دهد که باعث می‌شود نقی که از چند ماه قبل بیکار است، پریشان و افسرده شود. او با تشویق خانواده به ورزش کشتی که در جوانی به آن مشغول بوده روی می‌آورد و پا در مسابقات کشتی پیشکسوتان می‎گذارد اما ماجرایی در خلال کشتی پیش می‌آید که نقی و خانواده‎اش را وارد ماجراهایی تازه‌تر می‌کند.

آغاز هفته فرهنگی فنلاند در خانه هنرمندان
ایلنا- مراسم افتتاح نمایشگاه عکس معماری فنلاند با عنوان «خانه‌ای آرام برای زندگی» عصر چهارشنبه 23 بهمن‌ماه با حضور هاری کمراینن، سفیر فنلاند در تهران و مجید سرسنگی، مدیرعامل خانه هنرمندان ایران برگزار شد.
در ابتدای این مراسم سفیر فنلاند در ایران با اشاره به برگزاری نمایشگاه عکس معماری فنلاند در خانه هنرمندان ایران گفت: «نمایشگاه عکس معماری فنلاند در خانه هنرمندان ایران، نخستین قدم برای ایجاد رابطه فرهنگی و هنری با کشور ایران است، کشوری که خود در زمینه فرهنگ و هنر تاریخی غنی دارد.»
هاری کمراینن در بخش دیگری از صحبت‌های خود به معماری و طراحی فنلاند اشاره کرد و گفت: «سرزندگی و پرواز خیال از ویژگی‌های معماری و طراحی فنلاند است، شکل ساده، تمیز و کاربردی طراحی فنلاند، انسان را به خود جذب می‌کند، درک و رابطه نزدیک مردم فنلاند با طبیعت در طراحی معماری فنلاند نیز خود را به نمایش می‌گذارد.»
در این نمایشگاه که با همکاری سفارت فنلاند، موزه آلتو و خانه هنرمندان ایران برگزار می‌شود آثار «مایا هولما» هنرمند فنلاندی به نمایش گذاشته شده است. همچنین در بخش نگاه ایرانی به فضاهای معماری و شهری فنلاند آثار «نجمه مطلائی» و «احسان رنجبر» از شهرهای هلسینکی، تامپره، تورکو،‌ هامینلینا و هینولا به نمایش گذاشته شده است.
علاقه‌مندان برای بازدید از این نمایشگاه می‌توانند از 23 تا 30 بهمن‌ماه همه روزه از ساعت 13 تا 20 به نگارخانه استاد ممیز خانه هنرمندان ایران به نشانی خیابان آیت‌الله طالقانی، خیابان موسوی شمالی، باغ هنر مراجعه کنند.

گزینه‌های «ترمیناتور» معرفی شدند
فارس- جی کارتنی و بوید‌هالبروک دو بازیگر جوانی هستند که برای بازی در نقش پدر جان کانر در قسمت تازه مجموعه فیلم «ترمیناتور» با یکدیگر رقابت می‌کنند. مسوولان کمپانی پارامونت در این رابطه می‌گویند نام یکی از این دو بازیگر تا چند هفته دیگر به عنوان گزینه اصلی اعلام خواهد شد.
نسخه تازه «ترمیناتور» را که حال و هوایی متفاوت از قسمت‌های قبلی این مجموعه فیلم اکشن  علمی- تخیلی و دلهره‌آور دارد، آلن تیلور کارگردانی خواهد کرد.
موفقیت مالی و انتقادی «تور: دنیای تاریکی» به کارگردانی آلن تیلور باعث شد تا تهیه‌کنندگان مجموعه فیلم «ترمیناتور» او را برای کارگردانی قسمت جدید آن انتخاب کنند.
براساس شنیده‌ها، جیسن کلارک در «ترمیناتور» تازه سینما در نقش کاراکتر جان کانر بازی خواهد کرد. کانر رهبر گروه‌های شورش علیه اسکای نت است.
اسکای نت یک سیستم هوش مصنوعی خودکار است که در تلاش است تا نسل بشر را از بین برده و در صورت لزوم آنها را به صورت برده خود درآورد.
نام کارتنی و‌هالبروک در شرایطی برای بازی در یکی از نقش‌های اصلی فیلم اعلام می‌شود که خبرهای تایید نشده حکایت از بازگشت آرنولد شوارتزنگر به این مجموعه فیلم می‌دهد.از یکسو گفته می‌شود او دوباره در نقش یک ترمیناتور و روبات ظاهر خواهد شد و از سوی دیگر، شایعات خبر از حضور وی در یک نقش انسانی می‌دهد.




Viewing all articles
Browse latest Browse all 1554

Trending Articles