به بهانه بردن جایزه ادبی هفت اقلیم توسط رمان یزدانیخرم: رنگ خون لباس تو، از من
محمدجواد تاجالدین - آدم کارش سخت میشود، کارش سخت میشود وقتی میخواهد درباره کسی یا اثری که دوست دارد نقد بنویسد. قلمش نمیچرخد به انتقاد. هر طوری که قلم را روی کاغذ بسرانی، میشود تعریف و تمجید. اما باید قبول کرد، باید با خودت کنار بیایی که آن اثر یا آدم خوب بوده، حالا اگر نگوییم عالی.
رمان «من منچستریونایتد را دوست دارم» نوشته مهدی یزدانیخرم از آن دست آثار است که با تمام وجود از سطر سطرش لذت بردم. رمانی روان و داستانگو. اگر بخواهم کلیت رمان را در دستهای جای دهم، اسم رمان- تاریخنگاری رویش میگذاردم.
رمان یزدانیخرم، تاریخنگاری جامعه معاصر ایران است، زمان رضا خان و جنگ جهانی دوم، کمی جلوتر، سلطنت پهلوی دوم و کودتای 28 مرداد. رمان در همان چند صفحه ابتدایی ضربهاش را میزند، طوری که نمیتوانی زمین بگذاریش و سر کار دیگری بروی. داستان با دانشجوی تاریخی شروع میشود که در خیابان انقلاب در یک روز بارانی مشغول پیادهروی است؛ دانشجوی لت و پاری که گرفتار سرطان خون است و گوشهای از نفس افتاده و خون بالا میآورد و در خرتوپرتهای توی کیفش نگاهش خیره به عکسی میشود از شهر پراگ؛ عکسی که در آن مردی روی پلی ایستاده و با اشاره دست جایی را نشان میدهد، زیر عکس نوشته: پراگ،1939.
عکس و خون دانشجو که در جوی با آب و باران قاطی میشود و سمت بهارستان میرود شروعکننده داستان است. شاید باید بگوییم خون شخصیت اول رمان یزدانیخرم است؛ خونی که از دهان دانشجوی لت و پار تاریخ بیرون میریزد و ما را میبرد به 80 سال پیش و حال و روز آشفته تهران دوران رضا خان؛ تهرانی که زیر پای ارتش متفقین لگدکوب میشود و هرج و مرج سر تا پایش را ویران ساخته. این خون است که ما را آدم به آدم و محله به محله اینور و آنور میکشاند.
خونی که یک بار لای لژ چکمه کهنهای گیر کرده و بار دیگر از ته گونی لت و پاری توی کوچهای قدیمی میریزد. یک بار خوراک مورچهای قرمز میشود و بار دیگر غذای لذیذ لاکپشتی بیسر پناه. اگر تمام خونهای ریخته شده در رمان یزدانیخرم را مجسم کنید، میشود با آن دریاچهای ساخت به بزرگی دریاچه چیتگر!
رمان 225 صفحهای یزدانیخرم، داستان آدمهای مختلفی را روایت میکند؛ آدمهایی که گاه در تصادفی غیرعادی، زندگی و مرگشان به هم گره میخورد. رمان یزدانیخرم تهرانی را روایت میکند که روز و شب خون از کوچه و خیابانش شره میکند و روان است. انگار او میخواسته هرج و مرج آن دوران را با خشونتی-گاهی اعصاب خردکن- توی صورتت بکوبد.
در 26 صفحه ابتدایی رمان چهار نفر به طرز عجیب و غریبی کشته میشوند. نویسنده همان ابتدا سنگش را با خواننده وامیکند. رمان سرتاسرش روایت و داستان است؛ داستانهایی با هیجان و گاهی حزنآلود. رمان داستان به هم پیوستهای ندارد، مانند جزایر جداگانهای است که گاهی با پلی لرزان به هم وصل میشوند.
از هر تیپ و مسلکی در رمان یزدانیخرم هست؛ کمونیست، مارکسیست، ملیگرا، سلطنتطلب، آشوبطلب، هنرمند، کاسب، جاهل و لات و روانپریش. به همه نقدی وارد میکند و سوزنی میزند؛ نقدی که گندهتر از کلیت رمان نیست. نویسنده نخواسته دانستههایش را توی صورت مخاطب بزند.
با آگاهی و سواد کافی در داستانها و ماجراهای رمان به گروههای مختلف طعنه میزند که البته گیر کمونیستها و مارکسیستها طعنههای بیشتری میآید. یزدانیخرم انگار دل خوشی از چپها و تودهایها ندارد. هرجا توانسته و وقت کرده روسیه و لنین و استالین و توده را کوبیده.
داستانهای تو در تو و روایتهای به هم متصل نمیگذارد لحظهای چشم از کتاب برداری. در دورانی که نویسندگان ما کمبود داستان دارند و جان میکنند تا با توصیفهای زیاد از حد و بیمورد به صفحههای کتابشان اضافه کنند، یزدانیخرم انگار از هر انگشتش صدها داستان بیرون میریزد؛ روایتهایی که هم اتفاق دارد و هم توصیف.
گاهی رئالیسم جادویی هم به رمان یزدانیخرم وارد میشود، آن موقع که داستان برعهده روحهای سرگردانی میافتد که در کوچههای تهران پرسه میزنند. خرم آنقدر فضای آن سالها را آشفته میبیند که دوست داشته سری هم به ویرانی دنیای مردگان بزند. روح آزادیخواه و روح خبیث! روح رومل، فرمانده ارتش هیتلر و روح بیسر دختری که در صفحههای ابتدایی رمان توسط پدرش کشته شد. رمان هم نقد مدرنیسم است و هم نقد تحجر. هم فرنگرفتههای بیسواد را میکوبد و هم بیسوادهای وطنی.
باید گفت رمان آینه تاریخ است، اگر قلمی توانمند بتواند داستان برایش دست و پا کند. شاید صدها سال بعد همین رمانها باشند که منبعی شوند برای دوران گذشته. کتابهایی که هم پرده از حوادث تاریخی برمیدارند و هم داستان میگویند.
باید روی کتاب دقیقتر شوم، راوی رمان سوم شخص است، یا همان دانای کل. دانای کلی که بیشتر از مخاطب نمیداند، خستهات نمیکند، پرگویی و اضافهگویی ندارد، مثل بچه آدم داستانش را میگوید، گاهی خشونت و طنز را با هم میآمیزد، آنقدر خوب که یاد فیلمهای «تارنتینو» کارگردان جنجالی هالیوود میافتی. او هم همیشه در آثارش برای کم کردن اثر خشونت و خونریزی هالهای از طنز دورش میپیچد و به خورد مخاطبش میدهد. گاهی آنقدر چاشنی طنز را زیاد میکند که بعد از خواندن جملهای قهقهه میزنی. گاهی هم بد دهنی میکند، اما هیچکدام از اینها به رمان آسیبی نمیزند.
رمان یزدانیخرم سرگرمکننده است، برای منی که اولین وظیفه هنر را سرگرمی میبینم، همین کافی است، اینکه رمان را بخوانم و لذت ببرم، سرگرم شوم، توی مترو و اتوبوس و راه روزنامه کتاب از دستم پایین نیاید.
اگر رمانی توانست این وظیفه را به درستی انجام دهد، حق دارد پا در کفشهای بزرگتر بگذارد. که رمان یزدانیخرم توانسته واین کار را کرده. رمان بیشباهت به شماتتی دستهجمعی نیست، اخلاق ایرانیها را هم به نقد کشیده، جوگیریها و بیریشه بودنها.
رمان نقدی است روی رفتارهای انسانهایی که یکصد سال پیش زندگی میکردند و با رفتارشان سرنوشت ما را رقم زدند.
رمان خرم در توصیف هم قوی است، کم نمیآورد در مقابل تعریف داستان، هم روایت میکند و هم توصیف. هر چه فکر میکنم نقدی هم به رمان وارد کنم انگار سختم میآید، شاید باید به برخی صفحههای کتاب بروم و دوباره بخوانمش. ولی بعضی اوقات خسته میشوی، شاید هم کلمه درستی نگفتهام، انگار بعضی روایتها شبیه هم است و آخرش را میشود حدس زد،بیشتر داستانها به خونریزی و مرگ شخصیت داستان میرسد ولی همان موقع هم نویسنده چیزی برای غافلگیر کردنت دارد.
شاید بزرگترین نقد به صفحات آخر کتاب و بازگشت به دنیای کنونی باشد. انگار یزدانیخرم برای این بازگشت برنامهریزی نکرده، گویی بلیت یک طرفهای داشته به گذشته و بعدا یادش افتاده در آینده هم کاری دارد که باید انجامش بدهد. اسم رمان هم خوب انتخاب نشده. اگر خوب را ارتباط داشتن با کلیت متن تعریف کنیم. من منچستریونایتد را دوست دارم، قطعا نام جذابی است.
شاید همین اسم باعث شود عده بیشتری به جمع اندک کتاب خوانان این روزها اضافه شوند. هرچه قدر این اسم در بازار کتاب کارکرد داشته باشد، نتوانسته با متن ارتباطی برقرار کند. اسم را از دیالوگی در انتهای کتاب برداشته، آنجا که پیرمرد و دانشجو به تلویزیون فروشگاهی بزرگ خیره شدند و دارند فوتبال میبینند، آنجاست که پیر مرد میگوید که عاشق تیم منچستریونایتد است.
رمان «من منچستریونایتد را دوست دارم» به این زودیها از خاطرم نمیرود، هرجا را نگاه میکنم تصاویر رمان روبهرویم رژه میروند، انگار من را با خودش برده به 100 سال پیش. باید دوباره به زندگی عادیام برگردم، منی که از دوران کودکی تیم منچستریونایتد را با تمام وجود دوست داشتم، سخت است از این پس هربار که پیراهن این تیم را میبینم پرت نشوم به جنگ جهانی دوم و سبیلهای شاه به تبعید رفته!
آیدین آغداشلو: تاثیر «بهمن محصص» بر هنر معاصر ایران انکارناپذیر است
ایسنا- آیدین آغداشلو به مناسبت 82 سالگی بهمن محصص، نقاش و مجسمهساز معاصر ایرانی گفت که جای خالی بهمن محصص در عرصه هنر معاصر ایران روز به روز بیشتر نمایان میشود، هر چند محصص بیشتر عمر فعال خود را در رم گذراند اما اهمیت و تاثیر انکارناپذیرش بر هنر معاصر ما آشکارتر شده است. وی افزود: محصص هنرمند مستقلی بود که در طول سالها کار بیوقفه توانست جهانبینی شخصی خود را شکل دهد و تصویری از جهانی درگیر فاجعه ترسیم کند. آغداشلو همچنین ادامه داد: محصص نه تنها یکی از چهار- پنج هنرمند بزرگ دوران معاصر ماست بلکه نوع نگاه و خلاقیت بیچون و چرایش منحصر به فرد و بیتکرار و تقلید ماند. او نه تنها نقاش بزرگی است بلکه گمان میکنم مجسمهسازی معاصر ما را نیز با آثارش پربار و جهانی کرد و از ابوالحسنخان صدیقی که شاگرد کمالالملک بود تا استادی مانند عماد که از مهمترین مجسمهسازان معاصر ماست، مجسمهسازی نظیر بهمن محصص را کمتر میتوان سراغ داشت و یافت. این هنرمند پیشکسوت گفت: درستتر آن است که استادان و محققان هنرهای تجسمی ما جایگاه خاص و رفیع او را برای نسل جوانی که حضور او را شاهد نبودند روشن کنند و بیتعصب و جهتگیری دربارهاش بنویسند و منتشر کنند. بهمن محصص در نهم اسفندماه سال 1310 در شهر رشت متولد شد. او در 23 سالگی برای ادامه تحصیل در رشته هنر به اروپا سفر کرد و دورهای را در آکادمی هنر رم گذراند سپس در سال 42 به ایران بازگشت و به نقاشی و مجسمهسازی مشغول شد.
محصص علاوه بر نقاشی و مجسمهسازی به کارگردانی تئاتر و ترجمه آثار نویسندگان غربی نیز علاقه داشت. او آثاری از لوئیجی پیراندلو، اوژن یونسکو، ایتالو کالوینو و ژان ژنه را ترجمه کرده است. او در طراحی صحنه تئاتر نیز فعالیت داشت و برای نمایشهای معروفی چون «صندلیها» اثر اوژن یونسکو و «هنری چهارم» نوشته لوئیجی پیراندلو از هنر مجسمهسازی خود استفاده کرد. گفته میشود محصص از هنرمندان پیشرو و جریانساز در هنرهای تجسمی ایران بود. او در این راه به حدی آوانگارد و پیشرو بود که هیچکس نتوانست ادامه دهنده راهش باشد. او را گرچه تحت تاثیر پیکاسو میدانند اما منتقدان اذعان دارند نقاشیها و مجسمههایش بیشک از روحیه یک نقاش ایرانی خبر میدهند. آثار او را از معروفترین هنرهای مدرن ایران به حساب میآورند. این هنرمند در سال 1348 از ایران رفت و تا پایان زندگیاش در رم ساکن بود. آثار این هنرمند علاوه بر ایران در کشورهای آمریکا و ایتالیا نگهداری میشوند. محصص سرانجام به دلیل عوارض ناشی از بیماری ریوی در ششم مردادماه 1389 از دنیا رفت.
نگاهی به کتاب «خجالت بکشید آقای ترحم!» نوشته «خسرو حکیمرابط»: آهو، احمد و دیگران
میدانیم که شمار چاپ کتاب در کشورمان در سالهای نزدیک گذشته، شماری هماهنگ با شمار مردم ایران نیست و از سوی دیگر سرانه کتابخوانی در این سالها آماری نگرانکننده است. با وجود این شرایط چاپ کتابهای داستان و رمانهای ارزشمند میتوانند برای گروههای گوناگون مردم جالب باشند و با امید به مهر پروردگار، اندک اندک خواندن کتاب را در میان مردم بیشتر و بیشتر کنند. از سوی دیگر، گرچه در سراسر گیتی نمایشنامهها به نسبت دیگر کتابها کمتر چاپ و خوانده میشوند، اما خواندن نمایشنامهها بهویژه اگر برخوردار از داستانی دارای کشش باشند، گزینهای جالب برای علاقهمندان به خواندن کتاب میتواند بود.
«خجالت بکشید آقای ترحم! مجموعه هشت نمایشنامه رادیویی است که «خسرو حکیمرابط» این نمایشنامهها را در سالهای دهه 1360 شمسی برای رادیو نوشته است. این نمایشنامهها در همان سالها در رادیو اجرا شدهاند. آذرماه امسال مقالهای با نام «مردی که از نگاه و صدایش مهربانی میبارد» را پیرامون زندگی و نوشتههای استاد خسرو حکیمرابط نوشتهام که در سایت «ایران تئاتر » منتشر شد. بسیاری از نویسندگان، نمایشنامهنویسان و فیلمنامهنویسان بنام ایران عزیزمان در چند دهه گذشته و تا اکنون دانشجو و هنرجوی استاد حکیمرابط بودهاند و از کلاسهای ایشان بهرهها ستاندهاند.
کتاب «خجالت بکشید آقای ترحم!» امسال (1392) توسط انتشارات نمایش و با شمارگان 2000 نسخه به چاپ رسید. پنج نمایشنامه نخست این کتاب، یعنی «تیم دو نفره»، «مرد میدان و پیرزن مهربان»، «خجالت بکشید آقای ترحم!»، «روشنی چشمانم» و «سهیل و هفت برارون » به زندگی زن و شوهری جوان میپردازند که «آهو» و «احمد» نام دارند.
نمایشنامه ششم این کتاب «توطئه بر ضد دولت» است که داستان عمو «ولاشو» را میگوید. ولاشو بیچشمداشت مالی و با روحی بلند و دلی بزرگ «راه» میسازد، اما... این نمایشنامه برداشتی از داستان کوتاه «راهها» نوشته نویسنده بلغار «نیکلای چایکوف» است. نمایشنامه هفتم این کتاب «عطسه» نام دارد. خسرو حکیمرابط این نمایشنامه را بر اساس داستانی کوتاه به همین نام اثر «آنتوان چخوف» نوشته است. استاد حکیمرابط هوشمندانه افزون بر نمایشنامه خود، داستان کوتاه «عطسه» با ترجمه «ژاون غوکاسیان» را هم در این کتاب آورده است. بررسی داستان کوتاه چخوف و نمایشنامه حکیمرابط برای دوستداران هنر سخن و نویسندگی همراه با بار آموزشی و جالب خواهد بود. واپسین نمایشنامه این کتاب نیز نمایشنامه «فیل در پرونده» نام دارد. این نمایشنامه هم برداشتی از داستانی کوتاه نوشته «برانیسلاو نوشیج»، نویسنده بلغاری است.
خسرو حکیمرابط در این کتاب به مفاهیمی چون «زمان شمول»، « مکان شمول» و «والا» پرداخته است که خواندن آنها پس از گذشت نزدیک به 20 سال از نگارششان همچنان جالب است. این نمایشنامهها پیرامون سوژههایی همچون «کار و درآمد»، «خانواده و طلاق»، «روزنامهنگاری»، «صنعت»، «آموزش»، «شهروندی» و... هستند.
کاراکترهای این نمایشنامهها آنچنان دقیق و چند لایه پرداخت شدهاند که میان ایشان و خواننده حس « همدلی » پدید میآید و خواننده نگران سرنوشت ایشان میشود. لحظههای کمدی این نمایشنامهها نیز زبردستانه و زیرکانه نوشته شدهاند و خواننده را به خنده وامیدارند.
در صفحه 77 این کتاب و در پایان نمایشنامه «روشنی چشمانم...» آمده است:
روشنی چشمانم!
اگر به جهانی بیمار چشم گشودی که در آن، هر کس، از دو داغ یکی را باید میداشت بر پیشانی و هر کس از دو ننگ، یکی را باید میخرید بر خود، تو، روشنی چشمانم، مظلومیت را انتخاب کن و غارتشدگی را، نه ظالم و غارتگر بودن را... که این است معنای شرف آدمی در جهان بیمار و بیداد و بیراه... آری روشنی چشمانم...»
کتاب و بهویژه این کتاب هدیه نوروزی ارزنده و ماندگاری برای عزیزانمان میتواند باشد.
تاریخ اکران «طبقه حساس» مشخص شد
ایسنا- «طبقه حساس» کمال تبریزی از 21 اسفندماه در سینماهای کشور روی پرده میرود. حبیب اسماعیلی (پخشکننده این فیلم) طی گفتوگویی با اعلام این خبر بیان کرد: این فیلم پروانه نمایش خود را بدون مشکل دریافت کرده و احتمالا از چهارشنبه 21 اسفندماه در گروه «استقلال» اکران میشود.
وی ادامه داد: در تلاشیم تا بهترین شرایط اکران را برای «طبقه حساس» مهیا کنیم تا این فیلم بتواند هم نظر مخاطب را جلب کرده و هم با فروش خوبش به سینماداران کمک کند. در هر صورت با توجه به روند فعلی مذاکره با سینماداران در سراسر کشور، امیدواریم بتوانیم فیلم را در حدود 60 سینما روی پرده ببریم.
این پخشکننده همچنین درباره پیشبینیاش از وضعیت گیشه «طبقه حساس» گفت: با توجه به نام آقای کمال تبریزی و سابقه درخشان ایشان در ساخت فیلمهای کمدی، بازی بسیار خوب رضا عطاران که به خاطر آن سیمرغ بهترین نقش اول مرد جشنواره فجر امسال را گرفت و همچنین بازیهای خیلی خوب سه نفر از صداپیشگان مجموعه «کلاه قرمزی»، فکر میکنم بتوانیم با اقبال خیلی خوبی در گیشه مواجه شویم.
فیلمنامه فیلم سینمایی «طبقه حساس» بر اساس طرحی از سیروس همتی توسط پیمان قاسمخانی نوشته شده و داستان مردی را روایت میکند که بعد از مرگ همسرش او را در یک قبر دو طبقه دفن میکند اما پس از مدتی که سر مزار همسرش میرود، متوجه میشود به اشتباه مردی غریبه در آن مکان (قبر دیگر) دفن شده است.
«خط ویژه» از چهارشنبه آینده اکران میشود
مهر- فیلم سینمایی «خط ویژه» ساخته مصطفی کیائی از 14 اسفندماه در سینماهای تهران روی پرده میرود.
مصطفی کیایی در این ارتباط گفت: این فیلم بدون هیچ تغییری نسبت به نسخهای که در جشنواره فیلم فجر روی پرده رفت، از روز 14 اسفندماه در گروه سینمایی آفریقا در تهران روی پرده میرود و پس از چند روز اکران آن در شهرستانها هم آغاز میشود. پخش «خط ویژه» برعهده هدایت فیلم است و آنونس و مواد تبلیغی آن نیز هماکنون در حال آماده سازی است.
این فیلم در تهران در سینماهای آزادی، اریکه ایرانیان، پردیس ملت، فلسطین، عصر جدید، جوان، ماندانا، موزه سینما، پردیس کیان، تماشا، پارس، زندگی، شکوفه، راگا و مرکزی اکران عمومی میشود.
این فیلم در سیودومین جشنواره فیلم فجر سیمرغ بهترین فیلم از نگاه تماشاگران را از آن خود کرد. همچنین میلاد کیمرام نیز دیپلم افتخار بهترین بازیگر نقش مکمل مرد را دریافت کرد. در این فیلم هانیه توسلی، مصطفی زمانی، هومن سیدی، میلاد کیمرام، محسن کیائی و... بازی میکنند. خواننده تیتراژ اول این فیلم سینا حجازی و تیتراژ پایانی رضا یزدانی است.
برای پایتختهای بعدی پیشبینی نداریم
ایسنا- حسن وارسته یکی از نویسندگان سریال «پایتخت3» با بیان اینکه گروه تولید مدتی است که به تهران بازگشته، گفت: متن سریال «پایتخت3» همچنان در کنار تولید، در حال نگارش است و اکنون مشغول نگارش قسمت نهم و دهم مجموعه هستیم.
او با بیان اینکه سعی میشود برای سری سوم «پایتخت» یک طنز فاخر به نگارش دربیاید، گفت: تمام تلاشمان این است که نگارش متن سری سوم از سریال پایتخت به بهترین شکل انجام شود تا در نهایت یک طنز فاخر تحویل بینندگان بدهیم ضمن اینکه سعی میکنیم قصههایی را در سری سوم متولد کنیم که مردم دوست داشته باشند و در عین حال قصههای مردمی و باورپذیر به تصویر کشیده شود.
وی همچنین گفت: خانواده «نقی معمولی» در سری سوم از مجموعه پایتخت این بار هم با مشکلات و مسایل متعددی دست و پنجه نرم خواهند کرد ضمن اینکه بیشتر تاکیدمان در
«پایتخت 3» نشان دادن حمایت خانوادهها از یکدیگر و قوم و خویش خود و همچنین امید و تدبیر در فیلمنامه کار است، در عین حال هم تاکید زیادی بر مقام و منزلت خانوادهها بدون شعارزدگی خواهیم داشت.
همچنین در کنار تمام این مسایل همچنان حرمت شخصیتهایمان در پایتخت 3 حفظ خواهد شد. از حالا برای «پایتخت»های بعدی پیشبینی نداریم چراکه استقبال مردم است که مشخص میکند برای «پایتخت» چه اتفاقی خواهد افتاد.