Quantcast
Channel: صفحه ۸ - روزنامه جهان صنعت
Viewing all articles
Browse latest Browse all 1554

8

$
0
0

طراوت سرمست‌ کننده بهار ایرانی؛ باغ و نوروز در نگاه غربی

نگاهی به سفرنامه‌های سیاحان غربی در بهار و باغ‌های ایران- تصویر روشنی از آداب و رسوم و شیوه زندگی شرقی- و سهم ایران در هنر و فرهنگ جهان با دیدگاهی شاعرانه توصیف شده است.
در سفرنامه پولاک جهانگرد آلمانی که از سال 1851 تا 1860 در ایران زندگی کرده و مدتی نیز طبیب مخصوص شاه بود و در سال 1865 کتابی به نام ایران منتشر کرده توجه فراوانی به جزییات زیست ایرانی، آداب و آیین‌ها و مردم ایران شده است.
پولاک درباره نوروز و بهار ایرانی می‌نویسد: «جشن سال نو در زندگی عمومی و خصوصی ایرانیان امری است بسیار مهم و از بعضی جهات می‌توان آن را با جشن میلاد مسیح در چند کشور اروپایی قیاس کرد. از دو تا سه ماه پیش از عید تهیه مقدمات آن شروع می‌شود. مقادیر معتنابهی شیرینی در شهرهای اصفهان و یزد ساخته می‌شود که آن را با کاروان‌ها به سراسر کشور می‌فرستند. مصرف شیرینی از حدود تصور و خیال آدمی هم فراتر می‌رود. اصولا ایرانیان در هر سن و سالی باید انباری از شیرینی داشته باشند و همچنین برای دوستان و خویشاوندانشان از آن بفرستند.
در هیچ خانه‌ای نیست که کلوچه، البته با تفاوت جنس بهتر یا بدتر دیده نشود.
بعد از کلوچه نبات، بسیاری از میوه‌های شکر سود «نقل» و خمیرهایی که در دنبه و کره سرخ شده است، همه‌جا محبوبیت عمومی دارد. فقیرترین طبقات مردم به‌جای قند و شکر برای تهیه شیرینی از شیره استفاده می‌کنند.
اما هر مزه‌ای این شیرینی‌ها داشته باشد چندان مهم نیست، مهم این است که سال را با شیرینی آغاز کنند.
غیر از شیرینی‌ها باید از میوه‌هایی که آنها با تردستی تا نوروز تر و تازه نگاه می‌دارند یاد کرد. مثلا خربزه اصفهان و قم، انگور ساوه، گلابی نطنز، سیب دماوند را در بارهای بسیار بزرگ صادر می‌کنند. برحسب یک رسم قدیم بر بشقابی جو، گندم، عدسی و شاهی سبز می‌کنند به طوری که چمن کوچکی به وجود می‌آید و آن را مطابق با همان رسم در روز سیزده یعنی آخرین روز عید به کوچه می‌اندازند.»
در سفرنامه ماه شب چهاردهم به قلم والمونت، دبیرسوم سفارت فرانسه در ایران که هنگام انقلاب مشروطیت منتشر شده در سلسله یادداشت‌هایی که برای دوستان فرانسوی‌اش می‌فرستد به شیوه‌ای شاعرانه از زندگی در ایران یاد می‌کند.
«یکی از شیرین‌ترین رویاهایم عاقبت جامه عمل پوشید، این پرتو درخشنده آفتاب بر قله‌هایی که تاج‌هایی از برف برسر نهاده‌اند، انوار درخشانش چنان تابنده است که چشمان من به سختی یارای تحمل آن را دارد.
این هوای لطیف حیات‌بخش که جان را تازه می‌کند و نیرو می‌بخشد، و این عطر گل‌های سرخ که گلبرگ‌های آن به مانند فرش زیر پایم گسترده شده، تمام اینها همان مظاهری است که سعدی و حافظ شیراز دوست می‌داشتند و در وصف آن اشعار زیبای خود را سروده‌اند، با این وصف شرابی که به سلامتی خیام پیر می‌نوشم از همان تاکستانی است که پیوسته رباعی سرای نیشابور را شاد و سرخوش می‌ساخته است، در یک جمله من در ایران هستم.»
این اشتیاق سیاستمدار فرانسوی شاید از عشقی سرچشمه می‌گیرد که او در ایران به دختری زیبا به نام بی‌بی ماه پیدا می‌کند و این عشق بد فرجام که فاصله دو فرهنگ و یک زندگی است او را به بی‌تابی و شوری شعرآفرین می‌کشاند.
در ماه شب چهاردهم «ولمونت» با آشفتگی از مبارزه آزادیخواهان مشروطه سخن می‌گوید و گوشه‌هایی از فراز و نشیب آن سال‌ها را نشان می‌دهد.
یک روز بهاری او به همراه دوست ایرانی‌اش برای یافتن باغی که در آن زندگی کند به راه می‌افتد و ناگهان خود را در طراوت مست‌کننده بهار می‌یابد. او در آغاز بهار از باغ‌های شمال تهران می‌گذرد و بهار را در باغ‌های شمالی این شهر تماشا می‌کند.
«از دیروز به طور ناگهانی قدم به فصل بهار گذاشتیم. علی‌الرسم موسم بهاری تا دوشنبه آینده فرا نخواهد رسید اما آفتاب به تاریخ پیش‌دستی کرده و اینک هوا به قدر کافی گرم است، گیاهان هنوز آن‌طور که باید رشد نکرده‌اند و هوا نظیر ماه می در نرماندی است.»
«بنا بر قراری که دیروز گذاشته بودیم، اسفندیار ساعت سه بعدازظهر به سفارت آمد تا مرا در جست‌وجوی یک خانه ییلاقی واقع در زرگنده هدایت کند. این قبیل خانه‌های ییلاقی در اینجا باغ نامیده می‌شود. منصور اسب مرا آورد و او و احمد جلودار اسفندیار ما را در سواری همراهی می‌کردند. ما از دروازه عشرت‌آباد واقع در شمال سفارت از شهر خارج شدیم و در بیابان به سوی کوه‌هایی که در مقابل ما چون حصاری عظیم و بارویی غیرقابل نفوذ و قلعه غول‌ها قرار گرفته بود راندیم. پوشش برفی این کوه‌ها، زیر درخشش خورشید برق می‌زد و به نظر می‌رسید که قله‌های ناهموار آن شکم گنبد عبور آسمان صاف را شکافته است، درحالی که قطعه سفیدی از ابر چون تارکی فرق شانه‌های دماوند کوه، این سرفراز جبال باشکوه قرار داشت. اکنون که نخستین ماه مارس تیرگی‌های زمستان را پراکنده می‌ساخت هوا شفافی و پاکی خود را باز می‌یافت. همراهم اسفندیار از زیبایی بهار در دشت‌های سرسبز بختیاری می‌گفت. در آن لحظه اسب‌های خود را به حرکت درآوردیم و افکاری به شکلی رویایی متوجه لذت زندگی ساده در آن سرزمین زیبا و در میان کوه‌های بختیاری شد و خود را در دره‌ای زرین تصور می‌کردم که با مردان از شکار به کلبه کوچکم که از شاخ و برگ‌ها ساخته شده بازگشتم. بی‌بی ماه، بی‌بی ماه شیرینم بدون حجاب و لبخندزنان و خوشامدگویان با فریادی مسرت‌بخش، به ضرب شستم که شیری تنومند را به تنهایی شکار کرده و بر دیرک نازکی آویزان کرده‌ام آفرین می‌گوید.»
«اسب‌های ما با نشاط شیهه‌های وجدآمیز می‌کشیدند و با عبور دیوانه‌وار از هر تپه کوچکی که سر راه بود بالا و پیش می‌رفتند. میان تپه‌های خشک دره‌ای خندان و سرسبز در مقابلمان ظاهر شد، یک واهه واقعی در میان ویرانه این به رنگ زرد و خاکستری که بالای آن پرندگان شکاری در پرواز بودند، سمت راست جاده شمیران ردیفی از قلمه‌های تبریزی تازه جوانه زده پرده کشیده بود، به اسفندیار رو کردم و پرسیدم این همه زیبایی وحشی آیا خاطره ولایتش را به یاد او نمی‌آورد؟ در پاسخ گفت نه، آنجا سرسبزتر و حاصلخیزتر است، کوهساران آنجا از درختان بلوط و افرا پوشیده است در حالی که درون دره‌ها جویبارهای نغمه‌خوان راه خود را در سایه بیدها و تبریزی‌ها طی می‌کنند. تاک‌ها، سپیدارها و بادام‌های کوهی و انجیرهای وحشی زمین را با نسترن‌های وحشی بین خود تقسیم کرده‌اند. بعد از سخنان اسفندیار از آن طرف رودخانه به سوی کوچه باغ‌ها راندیم، کوچه‌باغ‌ها همراه با درختان کنارش اندک‌اندک باریک‌تر می‌شد و از هر سوی آن زمزمه جویباری که آب صاف بهاره در آن جاری بود به گوش می‌رسید. به همراه راهنمای خود از چند باغ دیدن کردیم سرانجام به باغی رسیدیم که همه جزییات باغ و آلاچیق که در آن قرار داشت مورد توجهم قرار گرفت و به این‌گونه یک روز بهاری را آغاز کردیم.»
در گذر از سفرنامه‌ها به سفرنامه تاورنیه می‌رسیم- ژان باپتیست تاورنیه یکی از برجسته‌ترین جهانگردان قرن هفدهم است و ارزش او در شناساندن ایران به غربی‌ها مخصوصا فرانسوی‌هاست- ژرف‌نگری‌اش در این سفرنامه چیزی است که محققان را به تحسین این جهانگرد دانشمند واداشته است. شش سفر طولانی به شرق و مکاشفه عمیق او برای شناساندن ایران او را از دیگر جهانگردان غربی فراتر می‌نهد.
تاورنیه از نخستین جهانگردانی است که تخت‌جمشید و دشت مرغاب را دیده و در سفرنامه‌های خود از آنها یاد کرده است. «تاورنیه» تصویر روشنی از جامعه عهد صفویه و عادات و رسوم مردم آن زمان به دست داده و کوشیده است تا حقایق عینی را در سفرنامه‌هایش منعکس کند. «تاورنیه» بین سال‌های 1632 و 1648 به شرق سفر کرده و در این سفرها 9 بار از ایران دیدن کرده است. نخستین سفرش در دوره سلطنت‌شاه صفی نوه کوچک و جانشین شاه عباس است.
این سیاح فرانسوی در گذر از باغ‌های پرگل با شاخساران انبوه و سرشار از میوه‌های شیرین یاد می‌کند و در رویایی شیرین از لابه‌لای شکوفه‌های گیلاس می‌گذرد و با دقتی ژرف از آنچه دیده پرده برمی‌دارد.
«زینت باغ‌های ایران منحصر است به درخت‌های میوه زیاد و همچنین چنارهایی که به صف می‌کارند و فقط در سر آنها دسته انبوهی بزرگ دیده می‌شود.
در اصفهان باغ‌های هزار جریب بسیار است و باغ‌های هزار جریب باغ‌هایی هستند که در دامنه تپه واقع شده و 16 طبقه دارند که دو طبقه از طبقه دیگر شش یا هفت یا بلندتر است و از تمام حوض‌های آن آب باریکی جاری است، چیزی که در این باغ‌ها بیشتر جذاب است این است که در طبقه چهارم حوض بزرگی است قریب 120 پا قطر دایره آن است و شکل این حوض هشت گوش است از این حوض آب به طور متساوی به اطراف باغ می‌ریزد.»
«در ایران انواع مختلف انگور می‌رویید که مصارف گوناگونی داشت. بهترین آن مربوط به شیراز بود که مخصوص پادشاهان و بزرگان بود- پس از آن مربوط به یزد و بسیار رقیق و پس از آن مربوط به اصفهان بود که متوسط و شیرین به شمار می‌رفت.»
شرق‌شناس دیگری که از باغ‌ها و گل‌های ایران سخن می‌گوید، «ژوبر» است که در سال 1804 زمانی که ناپلئون در فرانسه به حکومت رسید ماموریت یافت که به ایران بیاید و زمینه مناسبات دوستانه‌ای را بین دو دولت استوار کند. او در سفرهایش به ایران با مردمی روبه‌رو می‌شود که آرام‌تر و مهربان‌تر و هنرمندتر از سرزمین‌های دیگر است. ژوبر می‌نویسد: «طبیعت با زبان لطف به مسافر می‌گوید که به مرز کشوری رسیده است که دارای تربیت و تمدن بالایی است، جهانگرد فرانسوی به دربار فتح علیشاه راه می‌یابد و شاه او را برای دیدار از باغ‌های پرگل و شکوفه دعوت می‌کند.
پیش از پایان بار، فتح علیشاه فرمان داد که همه باغ‌های کاخش را به من نشان بدهند، یک پرچین خیلی کلفت و دیوارهای آجری آن محل را احاطه کرده بود، از هر طرفی که چشمانم را می‌چرخاندم بجز درخت‌ها یا درختچه‌های پرگل نمی‌دیدم.
در این باغ دلپذیر هر چیز روح را نوازش می‌داد. خیابان‌های کوچک زیبای چنار با بوته‌های گل سرخ و یاس مارپیچ به هر سو می‌رفت با حوض‌های بزرگ مرمر که از میان آنها پیوسته فواره‌هایش به هوا می‌پرید و مانند باران بر مرز گلکاری باغچه‌ها می‌ریخت- چنار، نارون، یاس درختی و گل سرخ درهم و برهم همه جا کاشته شده بود و تشکیل بیشه‌هایی را می‌داد، جویبارهایی که با تردستی درست شده بود آب را در مسیر باغ پراکنده می‌کرد و سبب رشد گیاهان می‌شد. لاله‌ها، نرگس‌ها، گل شقایق، میخک و گل‌های گوناگونی که درآب و هوای ما کمیاب است در میان چمن‌زارهایی که مانند فرشی زمردین است به طور پراکنده روییده است و هوا را از بوی خوش خود معطر می‌سازد. باری چشمانم از این همه زیبایی‌های طبیعی که در برابرم بود، خیره گشت».

 

خانم به تمام معنی.‌.‌.
مردم این شهر شاعر متولد می‌شوند اما شما شعرشان را کشته‌اید.‌.‌. «سووشون. ص 18»

همیشه بی‌خیال از کنارش رد می‌شدم و برای همین درست یادم نبود باید بالاتر باشد یا پایین‌تر. توی همین فکرها بودم که پیداش کردم. تقریبا آن وسط‌مسط‌ها بود! کتاب‌فروشی انتشارات «خوارزمی» را می‌گویم. داخلش شلوغ نبود خیلی، اما تعداد کتاب‌فروش‌ها زیاد بود و آن یکی که پاسخ ما را می‌داد، زیادی بداخلاق می‌زد و اطلاعاتی که داشت از محتویات روزنامه اطلاعات حتی کمتر بود! داشتم یک نگاهی می‌انداختم به کتاب‌های سیمین دانشور. «سووشون» را قبلا خوانده بود و می‌خواستم درباره کتاب دیگری از او بنویسم. بی‌اختیار «جزیره سرگردانی» را برداشتم؛ نه اینکه فکر کنید روی جلد چشم‌نوازتری داشته است؛ نه! اصلا! اتفاقا برعکس! روی جلدش تصویری داشت که متناسب با مضمون کتاب نبود! این را از نقدهایی که قبلا بر این رمان نوشته شده بود و خوانده بودم، فهمیدم زود! یک جورهایی کنه افتاد به جانم! از کتاب‌فروش بداخلاق پرسیدم: «کتاب درباره امام زمان (عج)» است؟!». دوستم خندید! کتاب‌فروش فکر کرد مسخره‌اش می‌کنم! با عصبانیت گفت: «شما این‌طور فکر می‌کنید؟!». گفتم: «این تصویری که انداخته‌اید روی جلد، «تابلوی انتظار» است؛ یکی از آثار معروف محمود فرشچیان... ». وقتی دید دارم با ادله صحبت می‌کنم، بدون آنکه حتی یک کلمه دیگر حرف بزند، دمش را گذاشت روی کولش و رفت که مبادا به ضرر جایی که در آن کار می‌کند، حرفی بزند! من هم از حرص کتاب را نخریدم و با خونسردی تمام به همراه دوستم از کتاب‌فروشی زدم بیرون. صدای پچ‌پچ کتاب‌فروش با همکارانش را می‌شنیدم و او هم احتمالا صدای پچ‌پچ ما را می‌شنید و لذت می‌برد! به دوستم گفتم: «برویم کتاب را از «کتاب‌سرای نیک» بگیریم!». و خب! رفتیم و گرفتیم! مرد جوان کتاب‌فروش می‌گفت: «اگر می‌خواهید کتابی غیر از سووشون از دانشور بگیرید، همین که برداشتید، انتخاب خوبی است». با خنده گفتم: «والا روی جلدش را که سرقت هنری کرده‌اند!». گفت: «به روی جلدش چه کار داری؟! توش مهم است!». خدای من! این یکی هم فکر می‌کند، کسی که به روی جلد و زیبایی‌ بصری کتاب اهمیت می‌دهد، بازاری است و.‌.‌. ! این را که گفت، دوباره دوستم با صدای بلند خندید! بحث نکردم و کتاب را خریدم و آمدم بیرون. گفتم حالا که همه دارند از سووشون می‌نویسند و صدقه‌سری ارادات جامعه ما به هنرمندان درگذشته، سرانه مطالعه هم در این یکی، دو سال اخیر به‌مناسبت درگذشت سیمین خدابیامرز بالا رفته و هیچ یک از کتاب‌فروشی‌ها، حتی یک نسخه دیگر از این کتاب را برای فروش ندارند، من یکی بیایم و یک رمان دیگر از سیمین را بخوانم و درباره‌اش بنویسم. هر کاری کردم اما نتوانستم از تصویر روی جلد کتاب چیزی نگویم! روی جلدی که علاوه بر عدم ارتباط با مضمون کتاب، یک سرقت هنری بزرگ محسوب می‌شود چون داخل کتاب نیز نام نقاش اثر نیامده و این نه برای اعتبار انتشارات خوارزمی خوب است و نه برای حتی سیمین عزیز. تنها همین کتاب هم نیست، لااقل می‌توانم بگویم هیچ‌یک از کتاب‌های سیمین دانشور تصویر روی جلد خوبی ندارند. همه کپی‌پیست‌هایی هستند از نقاشی‌های مینیاتوری؛ آن هم بدون ذکر نام صاحب اثر! نمی‌دانم چرا وقتی ناشران به ویترین کتاب خود اهمیت نمی‌دهند، لااقل نویسندگان بزرگی مثل سیمین دانشور جلوی آنها ایستادگی نکردند به‌خصوص که چاپ اول کتاب به سال 1372 برمی‌گردد و آن موقع‌ها سیمین هنوز سالم و سرحال بوده و اینها.‌.‌. بگذریم! [از گرما عرق کرده، پیراهنش به تنش چسبیده، از تشنگی له‌له‌ می‌زند. درخت‌های ناشناخته‌ای را می‌بیند که برگ‌هایشان سوخته، شاخه‌ها‌یشان شکسته.‌.‌. سایه ندارند. چند تا زن با چادر عبایی، دست‌هایشان را حمایل دیگ‌هایی که بر سر دارند کرده می‌آیند...
 (جزیره سرگردانی. ص 5)]. توصیف سیمین از جزیره سرگردانی یک همچین جایی بوده. توصیفی که به‌شدت تصویری و ملموس است. اصلا آوردن جملات وصفی یکی از ویژگی‌های بارز قلم سیمین است و برای همین در این زمینه حسابی به تبحر رسیده بود. هرچند گاهی این جملات زیادی کش می‌آید و حتی اگر با حوصله مخاطب دیروز هماهنگ می‌شده، با حوصله مخاطب امروز جفت و جور نمی‌شود و گاهی مخاطب خط اصلی داستان را هم گم می‌کند: [پشت دری‌ها، آبی باز و پرده‌ها آبی سیر بود. منگوله‌های ابریشمی سورمه‌ای از انتهای پرده‌ها مثل گوشواره آویزان بود. این آخری‌ها هر بار که هستی به اتاق خواب مادرش آمده بود، به این فکر رفته بود که اگر با رنگ سبز بازی می‌شد، آرامش بیشتری می‌داد اما آقای گنجور از یک خانواده آمریکایی که ماموریتشان در ایران تمام شده بود، تمام لوازم اتاق خواب را چکی به قیمت ارزان خریده بود و حالا نمی‌شد سبزش کرد. (همان. صص 12 و 13)]. درون‌مایه اصلی داستان‌های سیمین پیرامون وقایع روز می‌چرخد و حال و هوای سیاسی و بیشتر اجتماعی دارد. مضامین اجتماعی آثار سیمین البته می‌روند زیر سایه سیاست روز. یعنی سیمین حتی وقتی رمان اجتماعی می‌نویسد، از اجتماع سیاست‌زده می‌گوید و این شاید از تاثیرات شراکت زندگی جلال آل‌احمد باشد! حتی در سووشون که به وقایع پس از پادشاهی رضاخان می‌پردازد، دو کاراکتر «یوسف» و «زری» را از جامعه آن دوران بیرون آورده و برای مخاطب به تصویر کشیده تا روزگار مردم جامعه‌‌ای را نشان بدهد که سیاست سیاسیون روزگارشان را سیاه کرده.‌.‌. در جزیره سرگردانی نیز همین‌طور است و ما مدام با اشارات سیاسی مواجه می‌شویم، هرچند اشاراتی در ظاهر کمرنگ و بی‌اهمیت: [هر وقت آدرس خانه‌اش را می‌داد و غرضش سردواندن مزاحم بود، می‌گفت: «خیابان پهلوی، جنب خانه شاه... »]. خصوصیت مهم دیگر آثار سیمین، قلم زنانه اوست. توصیفات، نگاه و مرکز اصلی تمام داستان‌های سیمین دانشور، زن‌ها هستند و مردهای آثار او همیشه در حاشیه‌اند. مثلا در همین جزیره سرگردانی ما «هستی» را داریم که کاراکتر اصلی رمان است، یا «مامان عشی» که نویسنده اطلاعات زیادی درباره او به خواننده می‌دهد، اما شخصیت آقای گنجور (شوهر ننه هستی) آنقدرها برای مخاطب باز نمی‌شود. دیگر آنکه چون سیمین شیرازی بوده، در تمام آثارش از زادگاه خودش یاد می‌کند و متون داستان‌هایش پُر شده‌اند از اصطلاحات بومی شیراز. ضمن اینکه پشت سر هم از حافظ و سعدی هم نقل قول می‌آورد: [معلمی برای زن از هر کاری معقول‌تر است. سر کلاس، تو بنده هیچ‌کس نیستی. تنها با یک عده طفلک‌های معصوم طرفی که اگر معلم دلسوز و با سواد و مهربانی باشی، حتی به‌قول سعدی جمعه‌ها هم به مکتب می‌توانی بکشانی‌شان] یا [زن گذرا جواب می‌دهد: «درخت کنار». هستی می‌اندیشد که مقصودش صدر است. سدره طوبی که حافظ گفته منتش را نباید کشید]. البته سیمین کلا به بالا بردن اطلاعات مخاطب و کنجکاو کردن آنها برای مطالعه آثار دیگران اهمیت زیادی می‌دهد و این تنها مختص به معرفی شیرازی‌ها نمی‌شود و در جزیره سرگردانی، نام مثلاً «سارتر» را هم می‌آورد! زبان سیمین اما، ساده است و شیرین و دلنشین. جملات و دیالوگ‌ها، مختصر و مفید هستند و کلمات بومی آن‌قدرها سخت نیستند که بخواهی از متن سر درنیاوری. اینها را اضافه کنید به اصطلاحات خاصی که مختص قلم خود اوست. در این کتاب مثلاً «از عرضه کردن خودم بیزارم»، یا «آقای به تمام معنی» و همچنین طنازی سیمین که گاه و بی‌گاه در قلمش موج می‌زند: از بچگی به ما نگفتند زن باید لاغر باشد. هی خوردیم و هی چاق شدیم. پلو و آش رشته و سیب‌زمینی سرخ کرده و روغن کرمانشاهی؛ حالا چه‌قدر باید زحمت بکشیم تا یک کیلو لاغر بشویم. من بیچاره از آب خوردن هم چاق می‌شوم. خودم را کشیدم، 80 کیلو بودم. بعد از شنا و سونا و ورزش و ماساژ، یک کیلو کم می‌شوم و تا یک لیوان آب می‌خورم، باز وزنم می‌آید سر جایش‌. جزیره سرگردانی مثل همه کتاب‌های سیمین دانشور است؛ صاف و ساده و پر نغز و معنی. می‌شود گفت اگر فروغ فرخزاد در شعرهایش خودش بوده و با صداقت شعر گفته، سیمین نیز در نگارش داستان‌هایش این‌طور عمل کرده. یک روز یا شب به این جزیره سرگردان سفر کنید، حتی اگر نمی‌خواهید کل کتاب را بخوانید و فقط به چند جمله زیبا برای به روز کردن دیوارهای مجازی نیاز دارید، مطمئن باشید این جملات لایک‌خور زیادی دارند!: [در دهلیز انتظار چشم به راه مرگ ایستاده‌ام. و حالا دم و بازدمش که هر دو سینه‌اش را می‌شکافتند و می‌خراشیدند، به صدای قطاری می‌مانند که هنوز از راه نرسیده به راه می‌افتد.[

 

اعتراض محسن امیریوسفی به نحوه نمایش فیلمش
ایلنا- نمایش فیلم‌های اکران نشده برای خبرنگاران و منتقدان سینمایی توسط سازمان سینمایی هرچند ایده خوبی است و با استقبال اهالی مطبوعات مواجه شده است اما بعضا کیفیت پایین بعضی از این فیلم‌ها و نحوه نمایش آن اعتراض صاحبان آنها را به دنبال داشته است که نمونه آخر، نمایش فیلم آشغال‌های دوست‌داشتنی و اعتراض محسن امیر یوسفی کارگردان این فیلم بود.
شب پنجشنبه فیلم سینمایی آشغال‌های دوست‌داشتنی به کارگردانی محسن امیریوسفی به‌جای فیلم گزارش یک جشن به نمایش درآمد بعد از نمایش فیلم محسن امیر یوسفی بعد از تشکر از نمایش این فیلم با عصبانیت تمام خطاب به مسوولان پخش گفت: نتیجه سه سال زحمت یک فیلمساز بدبخت و گروهش باید با بد‌ترین کیفیت تصویر و صدا نمایش داده شود؟ خجالت بکشید! وی که به شدت عصبانی و خشمگین بود، فریاد زد: اهالی مطبوعات باید با این وضعیت فیلم مرا ببینند؟! حداقل می‌گفتید خودم یک سالن می‌گرفتم، مخلص همه هم بودم. سه ‌ماه است منزل خودم را تبدیل به سینمای خانگی کرده‌ام و افراد در گروه‌های چند نفره به دیدن فیلم می‌آیند.امیر یوسفی خطاب به اهالی مطبوعات گفت: باید این فیلم با این تصویر و با کیفیت رنگ و رو رفته نمایش داده شود؟ یعنی ما اینقدر بدبختیم؟ خانم‌ها و آقایان کل ماجرای «آشغال‌های دوست‌داشتنی» این بود. فیلمی که در جشنواره فجر آن را فتنه می‌خواندند این بود. آیا این فتنه بود؟ خجالت‌آور است، فیلمی که رضا داد آن را در جیب خودش گذاشت و در جشنواره شرکت نداد و فیلم را نابود کردند.


«مرضیه برومند» دبیر جشنواره تئاتر عروسکی شد
ایسنا- مدیر اداره کل هنرهای نمایشی «مرضیه برومند» را به عنوان دبیر جشنواره تئاتر عروسکی معرفی کرد.
حسین طاهری درباره وضعیت جشنواره تئاتر عروسکی که قرار است شهریورماه سال آینده برگزار شود، گفت: کمتر از شش ماه تا برگزاری این جشنواره باقی‌مانده است و باید خیلی قبل‌تر از اینها دبیر دوره جدید این جشنواره معرفی می‌شد.وی افزود: سعی‌کردم مدیرانی را که انتخاب کرده‌ام، کسانی باشند که از خود من یک سر و گردن بالاتر باشند و معدلشان خوب باشد و البته کسانی باشند که وامدار گروه یا دسته‌ای نباشند.
طاهری درباره انتخاب دبیر جشنواره تئاتر عروسکی عنوان کرد: در این زمینه صحبت‌هایی با خانم مرضیه برومند داشته‌ایم و قرار است ایشان به عنوان دبیر جشنواره تئاتر عروسکی معرفی شوند.یک سال و نیم از برگزاری دوره پیشین جشنواره تئاتر عروسکی می‌گذرد و قرار است شش ماه دیگر در شهریورماه 93 این جشنواره برگزار شود که تاکنون تکلیف دبیر و فراخوان آن مشخص نشده بود تا اینکه شب چهارشنبه 21 اسفندماه حسین طاهری که در برنامه مجله تئاتر حاضر شده بود، مرضیه برومند را به عنوان دبیر جشنواره تئاتر عروسکی معرفی کرد.


فروش «طبقه حساس»؛ یک روز 70 میلیون تومان
ایسنا- حبیب اسماعیلی درباره آخرین وضعیت فروش «طبقه حساس» گفت که با فروش 70 میلیون تومانی «طبقه حساس» در یک روز، فروش جدیدترین فیلم کمدی کمال تبریزی در تهران به 300 میلیون تومان در 9 روز رسید. اسماعیلی درباره وضعیت استقبال مخاطب از این فیلم در سینماهای شهرستانی گفت: «طبقه حساس» از چهارشنبه (21 اسفندماه) در سینماهای شهرستان‌ها اکران خود را آغاز کرده است و هنوز آمار دقیقی از فروش فیلم نداریم اما اخباری که از استقبال مخاطبان به دستمان می‌رسد به شدت امیدوارکننده است.همچنین براساس اعلام دفتر پخش هدایت فیلم،
«خط ویژه» مصطفی کیایی هم تا چهارشنبه شب (21 اسفندماه) به فروش یکصد میلیون تومانی در تهران دست‌یافته است.مختاری از دفتر پخش «هدایت فیلم» در این‌باره گفت: فروش روز چهارشنبه (21 اسفندماه) «خط ویژه» در تهران 12 میلیون تومان در حدود 14 سینما بوده است.امیر قطبی از دفتر پخش فیلمیران هم درباره آخرین وضعیت فروش «چ» به کارگردانی ابراهیم حاتمی‌کیا گفت: این فیلم روز پنجشنبه (22 اسفندماه)‌در 18 سینمای تهران 25 میلیون تومان فروش داشت. مجموع فروش «چ» در طول دو روز اکران و با 18 سالن سینما به 42 میلیون تومان رسیده است.وی درباره وضعیت استقبال مخاطبان از «معراجی‌ها»ی مسعود ده‌نمکی که «فیلمیران» پخش آن را برعهده دارد نیز گفت: فروش این فیلم تا پنجشنبه شب (22 اسفندماه) در کل کشور از یک میلیارد و 500 میلیون تومان گذشت.«معراجی‌ها»
در 55 سینمای شهرستان‌ها و 30 سینمای تهران اکران شده است.


«خط استوا» به شهرهای مختلف سفر می‌کند
فارس- جمال هاشمی، کارگردان نمایش «خط استوا» گفت، این نمایش درباره زن و شوهری است که در پارکینگ خانه‌شان یک میز پینگ‌پنگ دارند و در دنیای ذهنی‌شان بر سر کشورهای مختلف بازی می‌کنند و برنده هر بازی صاحب یک کشور می‌شود اما در آخر یک کشور باقی می‌ماند که هر دو می‌خواهند آن را به دست آورند.
وی با اشاره به گذراندن پروسه طولانی اخذ اجرای عمومی گفت: برای اینکه اجرای نمایش «خط استوا» محقق شود، یک سال و اندی تلاش کردم و بدون هیچ رابطه‌ای توانستیم نوبت اجرا بگیریم همچنین تمام هزینه‌های این نمایش را به صورت شخصی پرداخت کردیم و نتوانستیم تبلیغات لازم را به عمل آوریم اما استقبال از این نمایش خوب و امیدوارکننده بود به‌طوری که این روزها این نمایش با اجراهای ویژه نیز به روی صحنه می‌رود.
هاشمی از اجرای «خط استوا» در شهرهای مختلف کشور خبر داد و گفت: خیلی دوست دارم این نمایش را پس از اجرا در خانه هنرمندان در نقاط مختلف ایران به روی صحنه ببرم. ما می‌خواهیم با این نمایش به نقاط مختلف کشورمان سفر کنیم تا گروه‌های دیگر نیز تشویق شوند تئاتر را بار دیگر در شهرستان‌ها پویا و زنده کنند.نمایش «خط استوا» در تماشاخانه استاد انتظامی خانه هنرمندان ایران روی صحنه می‌رود.


«چ» میزبان مخاطبان در ایام فاطمیه
مهر- فیلم سینمایی «چ» به کارگردانی ابراهیم حاتمی‌کیا با وجود تعطیلی سینماها در روز جمعه بیست‌وسوم اسفندماه، مصادف با اولین شب از دهه اول فاطمیه، با هماهنگی‌های انجام گرفته با اداره کل نظارت و ارزشیابی وزارت ارشاد و با عنایت به فضای حاکم بر فیلم سینمایی «چ»، اکران این فیلم در سه ‌سانس پایانی بعدازظهر جمعه در سینماهای نمایش‌دهنده آن ادامه یافت.
همچنین بعدازظهر امروز بیست و چهارم اسفندماه که سینما‌ها پس از غروب آفتاب فعالیت خود را آغاز می‌کنند سینما‌های نمایش‌دهنده فیلم «چ» از ساعت 16 و یک سانس زودتر از سایر فیلم‌ها، پذیرای مخاطبان خواهند بود.فیلم سینمایی «چ» در سینماهای آزادی، فرهنگ، ایران، ماندانا، عصر جدید، کیان، حافظ، مرکزی، کارون، شکوفه، زندگی، ملت، تماشا، راگا، شاهد، موزه سینما، برج میلاد، پایتخت، فرهنگسرای بهاران، فرهنگسرای خانواده و سپیده در حال اکران است.




Viewing all articles
Browse latest Browse all 1554

Trending Articles