Quantcast
Channel: صفحه ۸ - روزنامه جهان صنعت
Viewing all articles
Browse latest Browse all 1554

8

$
0
0

محمدابراهیم باستانی پاریزی؛ 3 دی 1304-  5 فروردین‌ 1393: در آرزوی باران

در روزهای سال نو، دوستی از آن سوی آب‌ها زنگ زد که حالی بپرسد و عید را مبارک باد بگوید.
در میان گفت و شنودمان، هنگامی که فهمید خانه هستم، گفت: مگر سرکار نمی‌روی؟ و وقتی که جواب مرا شنید با تعجب پرسید: یعنی دو سه هفته روزنامه تعطیل است؟ مگر می‌شود؟ در جواب گفتم: بله می‌شود، خوب هم می‌شود! نه حالا، بلکه پیش از انقلاب هم، در تعطیلات عید، روزنامه‌ها و مجلات منتشر نمی‌شدند، یادت می‌آید عید 48 یا 49 بود که همگی با بچه‌های دانشکده و روزنامه رفتیم سفر و تمام غرب و جنوب کشور را زیر پا گذاشتیم....
دوستم با وجود خوشحالی از بابت رو آمدن خاطرات، از زیر خاکستر جوانی، اما قانع نشد که دو هفته هیچ نشریه‌ای در ایران منتشر نشود و به قول معروف آب هم از آب تکان نخورد...
یکی دو روز بعد از این ماجرا، به دیدار یکی دیگر از دوستان قدیمی و مشترک با آن دوست خارج‌نشین رفته بودم. وقتی که ماجرا را برای او تعریف کردم، گفت: ای بابا، حالا دو هفته هم روزنامه نخوانی دنیا به آخر می‌رسد.
به او گفتم: نه دنیا به آخر نمی‌رسد که هیچ بلکه امتیاز و افتخار چنین رویدادی، یعنی تعطیلی دو هفته‌ای روزنامه‌ها هم در جهان نصیب ایران می‌شود؟
***
پس از تعطیلات عید که سر کار آمدم و طبق معمول نمونه صفحه‌ها را با همکاران به قول فرنگی مآب‌ها چک می‌کردیم، در صفحه وزین 16 چشمم به نوشته کوتاهی از علی ده‌باشی افتاد، از همکارم پرسیدم موضوع چیست، گفت: درباره باستانی پاریزی است و من که به این استاد تمام و کمال ادب و زبان فارسی بسیار علاقه‌مند هستم، گفتم: عمرش دراز باد. استاد پاریزی از نوادر روزگار است که وجودش برای هر ملک و ملتی می‌تواند و باید غرورآمیز و افتخارآفرین باشد....
همکارم خانم حسینی با نگامی آمیخته به تعجب گفت: استاد فوت کرده... و من پرسیدم: کی...؟
***
استاد پاریزی در پنجم فروردین‌ماه 93- در روزهایی که نشریات ایرانی تعطیل بودند، دنیا خاکی را وانهاد و رفت و من با شنیدن خبر فوت او یاد حرف دوستم افتادم که گفته بود: اگر دو هفته روزنامه درنیاید مگه چه اتفاقی می‌افتد...
***
استاد باستانی پاریزی را یک بار آن هم در سال‌های میانی دهه 40 خورشیدی دیدم. نمی‌دانم سال 47 یا 48 بود که در یکی از سالن‌های دانشکده ادبیات دانشگاه تهران، مراسمی برای فارغ‌التحصیلی چند دانشجوی ممتاز دوره دکتری برپا بود و من که یکی از آنها را می‌شناختم، دعوت شده بودم و آنجا بود که دورادور استاد را دیدم، اما فرصت گفتاری با ایشان دست نداد.
***
شناخت من از زنده‌یاد استاد باستانی پاریزی از روی نوشته‌های ایشان و شنیده‌ها و خوانده‌هایی است که از قول دیگران در مورد این  استاد بزرگ به دست آورده‌ام.
زمستان گذشته بود که در گشت و گذار در کتابخانه‌ام، یکی از کتاب‌های ایشان به نام «حضورستان» را دیدم، گرد و خاک رویش را پاک کردم و شروع به خواندن کردم که هنوز هم ادامه دارد.آنچه من از خصوصیات استاد دریافته‌ام، به قول پدربزرگم، او را انسانی دیدم که هرگز «چانه به خاک آلوده نکرد» مرحوم پدربزرگم به آدم‌های صاحب طبع بلند، راست قامت و راست گفتار که برای مال و مقام، کمر پیش کسی خم نمی‌کردند، می‌گفت «چانه به خاک نمی‌آلایند» و زنده‌یاد باستانی پاریزی با توجه به خصوصیات اخلاقی و فضل و ادبی که داشت، در زمره این‌گونه آدم‌ها قرار می‌گیرد.
استاد برخلاف بسیاری آدم‌ها، نه‌تنها سعی نکرد موطن و پیشینه خود را پنهان کند بلکه همواره با اشتیاق و افتخار از کرمان و از پاریز و از خانواده و از مکتب و مدرسه و معلم‌های قدیمی‌اش یاد می‌کرد.
کتاب‌هایی که استاد درباره کرمان نوشته، به درستی از عشق و افتخار او بر سرزمین اجدادی‌اش حکایت می‌کند.
آثار متعدد زنده‌یاد باستانی پاریزی که حتی ورق زدن آنها، روزها و ماه‌ها وقت می‌طلبد، همگی از عشق او به ایران و ایرانیان به ویژه بزرگان این مرز و بوم را نشان می‌دهد.
استاد در کتاب حضورستان که پای نوشت‌های آن، خود می‌تواند موضوع چند کتاب باشد، در هر فرصتی از بزرگان ایران‌زمین یاد می‌کند.
استاد در کتاب حضورستان می‌نویسد:
«وقتی جنگ جهانی (دوم) پایان یافت، از تمام دنیا هیئت‌هایی به آمریکا- سانفرانسیسکو رفتند تا تعبیه بریزند که بعد از جنگ چه کنند که جنگ سومی روی ندهد. یک هیئت نیز از ایران رفت که دکتر علی‌اکبر سیاسی نیز جزو آنها بود.
در سانفرانسیسکو هیئت ایرانی گل کرد زیرا در جلسات، سایرین هرکدام پیشنهادی می‌کردند؛ مثلا تمام دنیا را باید خلع سلاح کرد تا دیگر جنگ نشود. یکی گفت همه مردم را باید سیر کرد تا جنگ پیش نیاید، یکی پیشنهاد داشت که کل ثروت را باید تقسیم کرد تا دنیا متعادل شود و جمعی می‌گفتند مرزها را باید برداشت تا جنگ پیش نیاید.
معلوم بود که هیچکدام از پیشنهاد‌ها عملی نبود و از جلسات خصوصی تجاوز نمی‌کرد و به جلسه عمومی نمی‌رسید، تا اینکه یک روز دکتر سیاسی که به زبان انگلیسی و فرانسه هر دو تسلط داشت، رفت پشت تریبون و گفت: آقا، جنگ نه مربوط به شکم است و نه ثروت و نه مرز، جنگ نتیجه جهل است. مردم با فرهنگ‌های یکدیگر آشنایی ندارند و چون فرهنگ همدیگر را نمی‌شناسند به همدیگر احترام نمیگذارند و این توهین‌ها نتیجه‌ای جز جنگ ندارد. باید کاری کرد که سطح دانش مردم و شناخت آنها از فرهنگ همسایگان بالا برود. درین صورت احتمال دارد که از میزان جنگ‌ها کاسته شود همه تایید کردند. قرار شد که کمیسیونی تشکیل شود که اساس آن بر شناخت فرهنگ‌ها و بالا بردن تعلیم و تربیت عمومی باشد...»
***
چند سال بعد و براساس همان گفت‌و‌گو‌ها، تشکیلاتی به وجود آمد وابسته به سازمان ملل به نام یونسکو که مرکز آن در پاریس است.
با نگاهی به پیشینه یونسکو- سازمان تربیتی، علمی و فرهنگی سازمان ملل متحد درمی‌یابیم که دکتر سیاسی، یکی از ایرانی‌های صاحب فضل و دانش، سال‌ها یکی از اعضای برجسته این سازمان بود و ایران هم سال‌ها ریاست آن را برعهده داشت و زنده‌یاد استاد باستانی پاریزی و غرور و علاقه از این رویداد، از اینکه یک ایرانی در بنیاد نهادن یکی از مهم‌ترین نهادهای فرهنگی و علمی جهان، چه حضور پر یادی داشته سخن می‌گوید.
***
زنده‌یاد باستانی پاریزی همواره از کم‌رنگ و بی‌رنگ شدن روابط آدم‌ها از کمبود و نبود «همزبانی» حرف می‌زند و از اینکه «مردم دیگر حرفی برای گفتن ندارند» شکوه سر می‌دهد: «جنگ‌ها و تضادهای چند هزار ساله، مردم را به صورت کارد و پنیر در آورده است».
استاد باستانی پاریزی در کتاب حضورستان این‌گونه ادامه می‌دهد: «... زبان‌ها، به جای اینکه منشا تفاهم باشند، عامل جنگ و نفاق و کینه شده‌اند...» و امروز می‌بینیم تا چه اندازه این «نفهمیدن زبان یکدیگر» دنیا را به سوی جنگ و مرگ و نابودی کشانده است.
زنده‌یاد باستانی‌پاریزی با نگرانی و اندوه از عدم آشنایی مردم از فرهنگ یکدیگر سخن می‌گوید و می‌نویسد: «گوهر معرفت از فرهنگها دارد گم می‌شود...»
***
زنده‌یاد باستانی‌پاریزی، جدا از تعداد فراوانی کتاب و مقالات که برجای نهاده شعر هم می‌گفت. او نخستین شعر خود را در کودکی در روستای پاریز و در آرزوی باران سروده است. گزیده‌ای از شعرهای او در سال 1327 و در کتابی با عنوان «یاد بود من» به چاپ رسید.
محمد ابراهیم پاریزی زاده سوم دی 1304 در پاریز و در گذشته‌ی پنجم فروردین در تهران، تاریخدان، نویسنده، پژوهشگر، شاعر، موسیقی‌ پژوه و استاد بازنشسته دانشگاه تهران بود.
نام و یادش ماندگار خواهد ماند.

 

نگاهی به رمان «نگهبان» نوشته پیمان اسماعیلی: لطفا کج سلیقه نباشید!
المیرا حسینی - «نگهبان» با مرگ شروع می‌شود و این گونه است که از همان اول میخ خود را می‌کوبد. کامیون با ماشین کیومرث، شاخ به شاخ می‌شود. در همان لحظه‌های آخر، کیومرث برمی‌گردد سمت پسرش، سیامک و آهسته به او چیزی می‌گوید که به قول نویسنده: «حرف‌های پدرش کیومرث، قبل از اینکه از پنجره جلوِ ماشین پرواز کند بیرون، توی هوا رسیده و نرسیده گم شد.» و این‌گونه است که بار کلمات آن جملات پایانی، بی‌آنکه شنیده شوند تا پایان داستان، زندگی سیامک را تحت تاثیر خود قرار می‌دهند.
داستان درباره تقدیر است... درباره سرنوشتی که مانند تارهای چسبناک عنکبوت به دست و پای شخصیت‌های داستان پیچیده. گویی همگی شخصیت‌ها پیش از تولد، از غار مه گرفته‌ای گذر کرده‌اند و سهمشان از این عبور همین تارهاست. سیر اتفاقات داستان ناگزیر است. سیامک پس از حادثه تصادف خوشبختی را باور ندارد و از آن گریزان است. همین هم سبب می‌شود از نامزدش دل بکنَد و برای پروژه استخراج نفت به جنوب برود، جایی که بادهای گرمش خاک را به تن عرق کرده می‌چسباند جایی پر از دلتنگی و تهدید.
این ناگزیری را می‌توان در زندگی سایر شخصیت‌ها هم دید. صارم، صلاح، روشنک، ندا، شکیب و همسرش و... تنها نقاط اندک روشنی که می‌تواند با انتخاب درست شخصیت‌ها این تاریکی را پس بزند، با اشتباهاتشان بدل به فرصت‌های سوخته می‌شود و در پایان تنها حسرت است که می‌ماند.
«نگهبان» به ما می‌گوید راه گریزی نیست. مهم نیست کارهایی که انجام می‌دهید را سرنوشت محتوم خود بدانید یا بر اثر انتخابی شتابزده و ناخودآگاه باشد، مهم این است که تاوان کارهای خود را پس خواهید داد. حتی اگر به کوهستانی سرد و برفی پناه ببرید، گذر از هیچ مرزی نمی‌تواند دست انتقام‌گر زمان را کوتاه کند.سیامک جایی در میانه داستان آخرین جمله پدرش را به خاطر می‌آورد، همان جمله فرّاری که هر بار که می‌خواهد به خاطر بیاورد در ذهنش جمع نمی‌شود؛ «تو همیشه بیداری سیامک!» و همین جمله تمام زندگی او را تحت تاثیر خود قرار می‌دهد. این بیداری، تلخی به همراه دارد و سیامک نگهبانی همیشه بیدار و تلخ است.پیمان اسماعیلی از کلمات عجیب و غریب استفاده نمی‌کند. توصیفات پرطمطراق ندارد ولی نحوه چینش همین کلمات ساده طوری است که پس از پایان، تازه در ذهن مخاطب شروع می‌شود. آنجا که می‌گوید: «صارم بقیه چوب‌ها را هم توی گودال می‌اندازد. سیامک خودش را عقب می‌کشد و تکیه می‌دهد به دیوار. همه‌جا پر از سایه است. چوب‌ها که شعله می‌کشند سایه‌ها هم شکل می‌گیرند. شکل درخت‌های بلوط که از روی سنگ‌های دیوار ریشه کشیده‌اند تا گودال.» یا در جایی دیگر: «بوی گلِ تازه پخش بود توی هوا و سرحالش می‌کرد. سیامک به آسمان نگاه کرد. گرگ و میش یک‌جور درخشندگی به خاک داده بود.
خاک کانال انگار فسفری رنگ باشد توی چشم سیامک برقی زد. هوا سبک بود. موجی از نسیم آرام زیر پوستش رفت، درخشندگی کلوخ‌ها را بیشتر کرد.» و در جایی دیگر کوهستان را اینگونه توصیف می‌کند: «توی آسمان ابرها جمع و جمع‌تر می‌شوند. خورشید برای یک لحظه زیر ابر می‌رود و سایه روشن روی دشت می‌افتد. دیگر نه از آفتاب خبری هست و نه از درخششی که روی برف می‌افتاد. فقط سرماست که روی برف می‌خزد و از پوست صورت بالا می‌کشد... همه جا مثل عکسی است که توی نور آبی کمرنگی بی‌جان مانده» واژه‌ها مثل مورچه‌هایی که از قندان پر از قندی بالا روند، خود را از ذهن خواننده بالا می‌کشند و آن را می‌پوشانند.
 اسماعیلی پیشتر در داستان‌های کوتاهش هم نشان داده که می‌تواند خواننده‌اش را با اصطلاحات ناآشنا و اتفاقات عجیب غافلگیر کند مثل وقتی که در «نگهبان» از سردخواب، سردباد و گرگ خزوران صحبت می‌کند. این نویسنده کرد که با کوهستان آشناست، به خوبی فضای اضطراب‌آور کوهستان برفی، شکار و جدال با گرگ‌ها را توصیف می‌کند.
اسماعیلی به‌طور همزمان حال و گذشته را پیش می‌برد. همچنان که وضع و حال سیامک را جایی در نزدیکی مرز عراق به تصویر می‌کشد، گذشته‌ای که او را به این مکان سرد و وحشت‌زا کشانده، تعریف می‌کند بی‌آنکه خواننده را گیج کند یا چیزی را لو بدهد.
باعث تعجب است که «نگهبان» با تیراژ 1500 نسخه‌ای هنوز به چاپ دوم نرسیده و جایی در میان پرفروش‌های کتابفروشی‌ها ندارد. گویا باید به این مساله ایمان بیاوریم که کسانی که سر و صدای کمتری دارند، مهجور واقع می‌شوند. اتفاقی که پیشتر برای «برف و سمفونی ابری» افتاد و امروز هم دارد برای «نگهبان» می‌افتد.
لذتی که از خواندن تک تک صفحات کتاب برده‌ام، باعث می‌شود با اطمینان بگویم دوست نداشتن «نگهبان» نشان از کج‌سلیقگی دارد پس لطفا کج‌سلیقه نباشید!

 

برندگان جوایز پولیتزر معرفی شدند: سهره؛ بهترین داستان
برندگان جوایز پولیتزر سال 2014 که دانشگاه کلمبیا بانی آن است در رشته‌های مختلف روزنامه‌نگاری، عکس و ادبیات معرفی شدند.
رمان «سُهره» نوشته دونا تارت یکی از رمان‌های محبوب سال گذشته در بخش ادبیات داستانی برنده شد.
«سُهره» رمانی دیکنزی است درباره یتیمی جوان در منهتن معاصر. این کتاب پاییز سال گذشته منتشر و خیلی سریع به اثری پرفروش بدل شد.
این کتاب نامزد جوایزی چون حلقه منتقدان ملی کتاب بود و روز دوشنبه پیش از اعلام برنده شدن جایزه پولیتزر هم در صدر فهرست پرفروش‌های سایت آمازون بود.
تارت نویسنده 50 ساله اهل می‌سی‌سی‌پی است که سال 1992 با اولین رمان خود به نام «تاریخ مخفی» به شهرت رسید. وی تاکنون سه رمان نوشته و خوانندگان برای خواندن «سهره» حدود 10 سال انتظار کشیدند. دومین رمان تارت «دوست کوچک» بود که منتقدان را مایوس کرد.
بردن جایزه پولیتزر تارت را وارد جرگه نویسندگان معتبر می‌کند و فروش «سهره» را از مرز یک میلیون نسخه رد خواهد کرد.
در بخش بهترین کتاب تاریخی هم آلن تیلور، مورخ بزرگ تاریخ استعمار با کتاب «دشمن درون: برده‌داری و جنگ در ویرجینیا» برنده شد.
تیلور 59 ساله با بردن این جایزه بار دیگر جایگاه والای خود در نوشتن تاریخ آمریکا را به همگان نشان داد. او سال 1996 با کتاب «شهر ویلیام کوپر: قدرت و ترغیب» برنده جایزه پولیتزر شده بود.
«تلنگر» نوشته انی بیکر، برنده جایزه بهترین نمایشنامه شد. ماجرای این نمایشنامه در یک سالن سینما می‌گذرد که هنوز فیلم‌های 35 میلیمتری پخش می‌کند. منتقدان آن را «نمایشی پرمغز با شخصیت‌های عمیق» توصیف کردند.
این جوایز روز دوشنبه اهدا شدند و در بخش غیرداستانی جایزه به دن فاگین برای «رودخانه تامز: داستان علم و رستگاری» رسید. این اثر وقایع‌نگاری نابودی صنعتی در جامعه‌ای کوچک در نیوجرسی را روایت می‌کند و آن را «گزارش علمی کلاسیک» توصیف کرده‌اند.
جایزه بهترین زندگینامه به مگان مارشال برای نوشتن «مارگارت فولر: یک زندگی جدید آمریکایی» رسید؛ این کتاب درباره روشنفکر قرن نوزدهم است. جایزه بهترین کتاب شعر نیز به مجموعه شعری فلسفی ویجی سشادری به نام «3 بخش» رسید.
جایزه پولیتزر موسیقی به جان لوتر آدامز برای «اقیانوس شو» اعطا شد. این کار را «یک اثر ارکسترال سحرآمیز» توصیف کرده‌اند.
جایزه بهترین مجموعه عکس به جاش هینر از «نیویورک تایمز» برای مجموعه عکس‌هایش درباره یکی از قربانیان بمب‌گذاری در ماراتن بوستون رسید، این قربانی هر دو پای خود را از دست داده بود.

 

آغاز «هفت سنگ» از نیمه اردیبهشت‌ماه
ایسنا- سریال «هفت سنگ» از 13 اردیبهشت‌ماه در کنداکتور شبکه سه قرار می‌گیرد.
ضبط تصاویر مجموعه «هفت سنگ» به کارگردانی علیرضا بذرافشان و تهیه‌کنندگی مجید مولایی اواخر سال گذشته در تهران به پایان رسید.
این سریال از اواخر تابستان سال گذشته در شهرک غرب جلوی دوربین رفت و مهدی سلطانی، الهام پاوه‌نژاد، بهنام تشکر، شبنم مقدمی، فرناز رهنما، ارسلان قاسمی، پارسا قراخانلو، حامد کیازال، حنانه احدی و روژین نفوتی نژاد بازیگران اصلی آن بودند.
«هفت سنگ» مجموعه‌ای اجتماعی و خانوادگی در لایه‌ای از اتفاقات کمیک و درباره سه خانواده است که با یکدیگر نسبت نزدیک فامیلی دارند و در هر قسمت با ماجرایی مواجه می‌شوند.
قرار است این سریال به همراه ترانه‌ای که مازیار فلاحی برای تیتراژ خوانده از 13 اردیبهشت‌ماه امسال در 30 قسمت به صورت شش شب در هفته به پخش برسد.
«هفت سنگ» از جمله مجموعه‌هایی است که در دوره مدیریت محمودرضا تخشید، مدیر سابق گروه فیلم و سریال شبکه سه تولید شد و با وجود مشکلات مالی، تصویربرداری آن به سرانجام رسید.
این مجموعه پس از «نابرده رنج»، دومین سریال بذرافشان است که خود سرپرستی نویسندگان را متشکل از سارا خسروآبادی، حسین تراب‌نژاد، فروغ فروهیده و احسان جوانمرد نیز بر عهده داشت.
سریال «هفت سنگ» هم‌اکنون آخرین روزهای تدوین و انجام سایر مراحل فنی را سپری می‌کند.

اکران «نقش نگار» بدون ممیزی
مهر- علی عطشانی، کارگردان سینما با بیان اینکه «نقش نگار» به زودی در سینماهای کشور اکران خواهد شد، گفت: پروانه نمایش این فیلم سینمایی قبل از عید صادر شد و ما پخش فیلم را به داریوش بابائیان واگذار کردیم زیرا بابائیان جزو پخش‌کننده‌هایی است که به خوبی می‌داند در چه زمانی یک فیلم سینمایی را اکران کند.
وی با تاکید بر اینکه این فیلم که به برخی دلایل امکان حضور در جشنواره فیلم فجر را نداشت بدون هیچ‌گونه ممیزی اکران می‌شود، توضیح داد: با توجه به اینکه «نقش نگار» نسبت به فیلم‌های دیگر شرایط خاصی دارد و بی‌شک مردم از این فیلم استقبال خواهند کرد، به همین دلیل باید زمان مناسبی برای اکران این فیلم سینمایی فراهم شود.
کارگردان فیلم سینمایی «دموکراسی تو روز روشن» ادامه داد: هرچند نمایش این فیلم سینمایی در سی‌ودومین جشنواره بین‌المللی فیلم فجر امکان پذیر نشد، اما حجت‌الله ایوبی، رییس سازمان سینمایی و محمد احسانی معاون آثار سینمایی و سمعی و بصری پیگیری بسیاری برای اکران این فیلم سینمایی کردند که من همین جا از این دو به عنوان متولیان سینمای ایران تشکر می‌کنم.
ناصر ملک مطیعی و بهرام رادان، آتیلا پسیانی و گوهر خیراندیش از جمله بازیگران این فیلم به کارگردانی علی عطشانی هستند.

«آنتراکت بی‌آنتراکت» با یادی از احمد آقالو
فارس- نمایش «آنتراکت بی‌آنتراکت» به کارگردانی پریسا مقتدی پنجشنبه ۲۸ فروردین‌ماه طی یک مراسم ویژه به یاد زنده‌یاد احمد آقالو اجرای خود را در تالار سایه تئاتر شهر آغاز می‌کند.
در این مراسم ویژه که ساعت 19:30 با حضور خانواده زنده‌یاد احمد آقالو و تعدادی از هنرمندان صاحبنام تئاتر، رادیو، تلویزیون و سینما در کافه تریای تالار چهارسو برگزار می‌شود، دو نفر از هنرمندان طی صحبت‌هایی کوتاه از مقام هنری این بازیگر صاحبنام تئاتر ایران تجلیل می‌کنند.
نمایش تصاویری پخش نشده از زنده‌یاد احمد آقالو و افتتاح نمادین نمایش توسط خانواده این هنرمند فقید عرصه بازیگری از دیگر برنامه‌های این مراسم خواهد بود که با حضور تماشاگران و هنرمندان برگزار می‌شود.
نمایش «آنتراکت بی‌آنتراکت» نوشته ژان میشل ریب، کارگردانی پریسا مقتدی و بازی آشا محرابی، سینا رازانی، امیرحسین رستمی، بهرام سروری‌نژاد از امروز ساعت 20 در تالار سایه میزبان علاقه‌مندان تئاتر خواهد بود.




Viewing all articles
Browse latest Browse all 1554

Trending Articles