2500 سال خشت و گل: ارگ بم، 10 سال بعد از فاجعه
ادامه از صفحه یک
ارگ تاریخی بم بیش از دو هزار سال است که در قلب کویر ایران ایستاده است و عنوان بزرگترین بنای خشت و گلی جهان را با ثبت در فهرست میراث جهانی یونسکو به همراه دارد. ارگ در شمال شهر فعلی بم قرار گرفته و خود شهر بم هم در گذشته در مسیر جاده ابریشم قرار داشته و در زمره یکی از مهمترین تولیدکنندگان پرورش ابریشم نیز بوده است.
شهر کهن و مصیبتدیده بم، تاریخی به قدمت 2500 سال دارد که سرگذشت ایران را در دل خود جای داده است زیرا نوادگان رستم دستان این شهر را سروسامان دادند و اردشیر بابکان چشم طمع بدان دوخت که به داستان هفتواد مشهور است. روزی که بهمن، پادشاه کیانیان این شهر را در دل کویر ساخت و آن را الماسی در دل سوزان ریگزار به وجود آورد. آن روز او میدانست که شهری به وسعت تاریخ ایران بنا مینهد و مردمی در آن ساکن میشوند که سرسلسله مقاومت، شجاعت و میهنپرستی خواهند بود.
جز حادثه هفتواد، اتفاق تاریخی مهم دیگری که این ارگ شاهد آن بوده محصور شدن لطفعلی خان زند به دست آقامحمد خان قاجار بود و ادامه داستان را هم اکثر ما با توجه به درس تاریخ مقطع راهنمایی خود میدانیم.
حصار ارگ بم به طول 1810 متر و به ارتفاع 15 تا 18 متر بوده و 38 برج دیدهبانی داشته است. این ارگ تاریخی شامل دو بخش اصلی حاکمنشین و عامهنشین است و نیز قسمتهایی چون حصار بیرونی، مدرسه، مسجد، خیابانهای سنگشده، 528 منزل، بازار اصلی و موارد دیگری را دارد.
ارگ دارای هفت محله مشهور بوده است که با توجه به کار و پیشینه سکنه آن نامگذاری شده بود. در واقع جدا از کاربری نظامی که وظیفه اصلی تمامی قلعهها یا ارگهاست، این ارگ نخستین نقطه تلاقی معماری و شهرنشینی ایرانی است. به عبارت دیگر میتوان به جرات گفت که ارگ بم نماد تمدن کهن ایرانزمین است و بر همین اساس به عنوان نخستین منظر شهر ایرانی در فهرست یونسکو ثبت گردید.
ارگ تاریخی بم به دلایل متعدد از جمله دارا بودن گونههای متعدد بناهای تاریخی و محلههای مسکونی، شیوه ترکیب و اتصال آنها با یکدیگر, شکل قرارگیری بناها بر روی شیب تپه و ختم شدن کل مجموعه در انتها به عمارت منحصر به فرد چهار فصل در بالاترین نقطه، دارای ارزشهای فراوان معماری و شهرسازی است. در عین حال وجود لایههای مختلف مسکونی بالغ بر 20 قرن به این مجموعه ارزش ویژه باستانشناسی داده است.
صلابت ارگ با توجه به مرمت و بازسازیهایی که در دو مقطع زمانی جداگانه- یکبار در دوره قاجار بعد از اینکه ارگ خالی از سکنه شد و دیگری در خلال سالهای 1337- قابل مشاهده بود و عیان. لیکن اتفاق غیرمنتظره دیگری چهره ارگ ایرانی ما را در هم ریخت.
زلزله باعث تخریب ارگ شد اما این پایان داستان ارگ نبود. شاید بتوان گفت که زلزله بم عزای معماران و به نوعی عروسی باستانشناسان است. رخ دادن زلزله باعث آشکار شدن لایههای زیرین ساختوسازهای خشتی شد که مورد توجه باستانشناسان قرار گرفته است و در کنار آن درسهای جدید و متنوعی هم برای معماران به همراه داشته است.
بخشهایی از ارگ از جمله اصطبل و سربازخانه به علت قرار داشتن در محله حاکمنشین که دارای مصالح مرغوبتر و شیوه ساخت منسجمتر بوده تخریب نشدهاند و زلزله در آنها مقطعی طبیعی ایجاد کرده است و این فرصت مناسبی است برای شناخت سازه تاریخی بهویژه اجرای سقف، طاق و کانهپوشهای بام.
پروژه نجاتبخشی ارگ در طول این 10 سال توسط متخصصان داخلی و خارجی ادامه داشته تا بتواند بار دیگر شکوه و عظمت گذشته این ارگ تاریخی را به آن بازگرداند.
اما متاسفانه تصویری که در اذهان گردشگران از بم به جا مانده است، بنایی مخروبه است. شاید به دلیل اینکه روند این بازسازی کمتر از ویرانگی آن مورد توجه قرار گرفته است و به نمایش گذاشته شده است.
امروزه هرچند کار بازسازی ارگ تمام نشده است و خیلی از قسمتها در حال مرمت هستند، لیکن این ارگ عظیم دروازههای خود را به سوی علاقهمندان و گردشگران باز کرده است و ساکنان شهر هم تمام سعی خود را در راستای تهیه امکانات رفاهی برای مسافران خود انجام دادهاند. قدم زدن در کوچه و پسکوچههای ارگ زمانی که داربستهای فلزی آن را محصور کردهاند جدا از ناراحتی نوید خبرهای خوش آینده است. اینکه ارگ تاریخی ما هم مانند هر محبوسی از پس این میلههای فلزی بیرون میآید اما بعد از بیرون آمدن پروندهای درخشان را به تاریخچه خود اضافه خواهد کرد.
ارگ بم بنایی است که متعلق به همه مردم است و حفظ خاطره این اثر تاریخی جزیی از وظایف ماست تا همانگونه که نیاکان ما این نماد تمدن ایرانزمین را برای ما به یادگار گذاشتهاند، ما نیز با وجود بلایای طبیعی و... آن را به نسل بعد معرفی کنیم.
ارگی که در گذشته تعداد قابل توجهی گردشگر ایرانی و خارجی را جذب میکرد در این مدت بجز ایامی خاص مانند نوروز یا برنامههای ویژه در سکوت به سر میبرد. گویی صنعت گردشگری ما در این زمینه به خواب رفته است. امید که در لیست تورهای گردشگری سال آینده شاهد عباراتی چون «بازدید از ارگ تاریخی بم پس از مرمت و احیا» باشیم.
اطلاعات فرهنگی هنری پایتخت روی گوشی همراه: فرهنگسرای همراه برای هر شهروند تهرانی
گروه فرهنگ- نرمافزار فرهنگسرای همراه، ویژه تلفنهای همراه به عنوان یک نرمافزار جامع معرفی اماکن، محصولات و اخبار فرهنگی هنری شهر تهران از سوی ادارهکل روابط عمومی و امور بینالملل سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران طراحی و ارایه شد.
امیرحسین تابعجماعت، مدیرکل روابط عمومی سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران ضمن اعلام این خبر گفت: با نصب این نرمافزار روی تلفنهمراه، هر شهروند تهرانی میتواند علاوه بر دسترسی به اطلاعات مراکز فرهنگی هنری شهرداری تهران از آخرین رویدادهای فرهنگی پایتخت هم مطلع شود.
وی امکان جستوجو در اخبار و برنامههای مراکز فرهنگی هنری پایتخت، دسترسی به فهرست برنامه کلاسهای آموزشی فرهنگسراها و امکان ثبتنام در باشگاه مخاطبان فرهنگسرای مجازی و دریافت خدمات ویژه را از دیگر امکانات ویژه نرمافزار فرهنگسرای همراه اعلام کرد و گفت: اطلاعات نگارخانه فرهنگسراها، پردیسهای سینمایی، موزهها و خانهموزهها در این نرمافزار قابل دسترسی است.
وی کتابخانه همراه را از دیگر امکانات این نرمافزار عنوان کرد و گفت: با استفاده از این بخش شهروندان تهرانی میتوانند به متن کامل کتابهای برگزیده و همچنین محصولات فرهنگی سازمان دسترسی داشته باشند.
تابعجماعت افزود: این نرمافزار در قالب سه فاز طراحی شده و در حال حاضر فاز نخست فرهنگسرای همراه از طریق فروشگاههای مجازی بازار و ایرانآپ در دسترس قرار گرفته است. همچنین نسخه ios آن تا 10 روز آینده قابل بهرهبرداری خواهد بود.
وی در ادامه تصریح کرد: این نرمافزار به صورت رایگان از طریق فروشگاههای آنلاین قابل دریافت است و تلفنهای همراه مجهز به سیستم عاملهای آندروید وios قابلیت بهرهبرداری از امکانات فرهنگسرای همراه را خواهند داشت.
درباره فیلم «بشارت به یک شهروند هزاره سوم»
بشارت به یک شهروند عصر حجر!«بشارت به یک شهروند هزاره سوم.»؛ این عنوان آخرین فیلم سینمایی محمدهادی کریمی است که اغلب مخاطبان جشنواره فیلم فجر سال پیش، آن را با نام «بشارت» میشناسند. هرچند که تفاوتی در اصل موضوع بهنظر نمیرسد. با قبول این نظریه که عنوان هر فیلم مانند ویترین آن میماند، عنوان فیلم بشارت بهدلیل بار سنگین شعاری که به دوش میکشد، نمیتواند مخاطب را برای تماشای فیلم کنجکاو کند. مخاطب میتواند حدس بزند که قرار است راجع به یک موضوع بسیار خاص به او یک بشارت داده شود. یک بشارت، هشدار یا یک راهنمایی بزرگ برای جلوگیری از گمراه شدن جوانانی که در داستان فیلم، بسیار سادهلوح فرض شدهاند و انگار در عصر حجر زندگی میکنند و نیاز به یک منجی یا یک منبع آرامشبخش دارند تا بتوانند زندگی خود را از سیاهچالههای افکار منحرفکننده نجات بدهند.
تیتراژ فیلم برخلاف عنوان فیلم، شروع خوبی برای یک فیلم با موضوع «شیطان و شیطانپرستی» است. تصویر شناسنامههای دختران نوجوانی که یکییکی بر زندگی آنها، «مهر باطل» خورده میشود. این آغاز میتواند مخاطب را دچار یک شوک و درنتیجه اضطراب و دلهرهای کند تا برای پیدا کردن علت مرگ مشکوک «شهرزاد، لیلا و آزاده» به تماشای ادامه فیلم تشویق شوند.
فیلم از ابتدا بهصورت متوالی اطلاعات پراکندهای از کاراکترهای متنوع فیلمنامه ارایه میدهد که مخاطب را دچار خستگی و ملال میکند. تعداد کاراکترها آنقدر زیاد است که حتی اگر کارگردان بخواهد، مجال پرداختن به همه آنها ممکن نیست. کاراکترهایی که نزدیکی و قرابت چندانی نیز با یکدیگر ندارند. یک مدیر مدرسه که بسیار مشوش و درمانده بهنظر میرسد، یک استاد حوزه که صدای آرام و مهربانی دارد و نقش خود را با قرائت چند آیه از قرآن کریم شروع میکند، یک مرد افسرده و ناامید که از کار خودش دست میکشد، یک پلیس که در به سرانجام رساندن پرونده قتل دختران نوجوان یک مدرسه به هیچ موفقیتی دست نیافته و همچنین از همایشها و گردهماییهای مربوط به آگاهسازی نیروی انتظامی به ستوه آمده است و بالاخره دانشآموزان یک کلاس دخترانه در یک مدرسه نمونهمردمی که اصلا شخصیتپردازی نشدهاند. کاراکترهای نامبرده یکییکی در سکانسهای فیلم نمایش داده میشوند، بدون اینکه یک نخ تسبیح سینمایی آنها را به یکدیگر وصل کند یا یک انسجام داستانی به آنها ببخشد.
با گذشت نزدیک به نیمساعت از فیلم، ذرهبین فیلمنامه روی کاراکتری با نام «مینو» زوم میشود که استاد حوزه است. یک استاد حوزه با چهره متناسب با مضمون هنگامه قاضیانی که با جوانان ارتباط خوبی دارد و با توجه به کدها و نشانههایی که در فیلم هست، بسیار بهروز شده بهنظر میرسد. او در میان گرد و غباری از ناامیدیهای فراوان اطرافیان خودش سعی میکند تا دچار این یاس فراگیر نشود؛ حتی شده با کشیدن یک شکلک شادمان ساده روی یک ورق کوچک کاغذ که به او تلقین کند زندگی هنوز میتواند زیبا باشد. مطرح کردن مشکل نازایی مینو هرچند که در نگاه اول ارتباط چندانی با مضمون اصلی فیلم ندارد، اما نوید بهدنیا آمدن یک انسان معصوم را به مخاطب میدهد. یک انسان معصوم که هنوز در بانک جنین بیمارستان درمان بیماریهای ناباروری است و پدرش آوردن او را به دنیایی که از نگاهش چیزی جز سیاهی ندارد، ظلم میداند اما مادرش بدون جروبحث با همسر خودش مرتب به او سر میزند، با او درد دل میکند و انتظار تولدش را میکشد.
درست است که مینو دید بستهای به زندگی ندارد و عقاید خودش را به دانشآموزن کلاس تحمیل نمیکند و حتی در مواجهه با همسرش، سکوت و گذشت را پیشه میکند اما با توجه به اینکه در فیلمهای خارجی و همچنین ایرانی، همیشه کاراکترهایی نظیر مینو که نمایندهای از یک قشر خاص مذهبی هستند، برای نجات انسانها از چنین وقایعی پا پیش میگذارند و جان خودشان را بهخطر میاندازند، بهتر آن بود که بهجای استاد حوزه نقش اول فیلم را کاراکتر دیگری که نماینده یک قشر دیگر از جامعه است، بازی کند. با این حال حتی اگر همین نکته کلیشهای را با اغماض نادیده بگیریم باز هم تضادهای زیادی در شخصیتپردازی این استاد حوزه وجود دارد.
شوهر مینو یا همان شخص افسردهای که فکر میکند داخل محل کارش در حق او اجحاف شده، مردی است با ظاهری که هیچ شباهتی به همسر یک استاد حوزه ندارد. مردی با سر و صورت و تیپ عادی از یک قشر عادی که نمیتواند نماینده درستی برای همسر یک استاد حوزه باشد. این تضادها و ناهمگونیها را میشد با یک سکانس یا چند دیالوگ حتی کمرنگ در فیلم، توجیه کرد. مثلا یک توجیه عشقی که باعث نادیده گرفته شدن این اختلافات اعتقادی شده است. در فیلم اما، نهتنها هیچ نشانهای برای توجیه زندگی غیرقابلباور این زوج با یکدیگر نیست، بلکه مخاطب مدام شاهد سکانسهایی هست که روابط داخل فیلم را غیرمنطقیتر جلوه میدهد. تصور کنید همسر خانمی که استاد حوزه است و از کار خودش دست کشیده، بدون آنکه به مخاطب علت مشخص این تصمیم، نشان داده شود. مرد آرام و قرار ندارد. دائم یک چشمبند سیاه به صورتش بسته و روی تختش دراز کشیده است و تنها گاهی فقط برای کشیدن سیگار، چشمبند خودش را کنار میزند و دوباره به همان مجسمه ساکن تبدیل میشود. اینها را بگذارید کنار سکانس دیگری که مینو مشغول دیدن یک فیلم از افراد شیطانپرست است و شوهرش که ناگهان از خواب میپرد، با دیدن همسرش در این وضعیت که پیش از این شاهدش نبوده، به او طعنه میزند که من نتوانستم، اما دخترعمهات (همان مدیر مدرسه)، تو را فیلمبین کرده است!
تاکید اصلی فیلم بر مضمون «شیطانپرستی» است اما کارگردان تنها با چند صحنه کلیشهای و موزیک متن مثلا استرسزا سعی کرده تا مخاطب خودش را از فیلم راضی نگاه دارد. عمدهترین مشکل فیلم اما همان مدرسه دخترانهای است که دانشآموزان آن دچار گمراهی شدهاند. ظاهراً پسری از نسل خودشان آنها را بهصورت حلقهوار بهسمت افکار شیطانی سوق داده و بههمین علت هر چند روز یکبار، یکی از دختران داخل همان کلاس بهطرز مشکوکی میمیرد. حالا یا به قتل میرسد یا بر اثر استفاده از مواد مخدر و روانگردان دچار مرگ مغزی میشود یا اینکه دست به خودکشی میزند. معلوم نیست چرا این حوادث غیرقابلباور تنها در همین مدرسه از کل یک شهر بزرگ و آن هم فقط در یک کلاس از کل یک مدرسه که مدیرش لوح و تندیسهای زیادی نیز برای آن به ارمغان آورده است، اتفاق میافتد. معلوم نیست چرا نیروی انتظامی توانایی ریشهیابی مرگهای مشکوک یک کلاس دخترانه در یک مدرسه را ندارد و حتی معلوم نیست که کاراکترهای فیلم، چگونه در دام افکار شیطانپرستی میافتند... هیچگونه منطق داستانی حتی با تصور اینکه فیلم در ژانر سوررئال ساخته شده باشد (که اینطور نیست) در فیلمنامه وجود ندارد و ما تنها با یک نسل از نوجوانانی روبهرو هستیم که به تمامی آنها به چشم مترسکهای یک دشت بیسروته نگاه میکنیم. مترسکهایی که با وجود اینهمه رسانه مکتوب و مجازی که نقش آگاهسازی دارند، بهراحتی اسیر اعتقادات منحرفکننده مذهبی میشوند.
در فیلم هیچ اطلاعات شاخص و قانعکنندهای برای تحریک دختران فریبخورده کلاس به مخاطب ارایه داده نمیشود.
همه دختران کلاس مانند همدیگر هستند. انگار جادو شدهاند و هیچکدام با دیگری تفاوتی ندارند. در میان آنها حتی یک نفر پیدا نمیشود که نسبت به همکلاسی خودش، آگاهی بیشتری داشته باشد و تفاوت چندانی میان هیچیک از دانشآموزان نیست.
همچنین تنها چیزی که مخاطب از محرک اصلی این وقایع میداند، برخورد مینو با پسرک جوانی است که حالا خودش هم بهدلیل مصرف قرصهای روانگردان در تیمارستان بستری شده و آنطور که دکتر میگوید از لحاظ جسمی نیز دچار آسیبهای جدی حرکتی شده است.
فیلم اما یک ضربه نهایی و موفق دارد و آن مربوط به سکانسی است که استاد مینو به او گوشزد میکند که حتی جدی گرفتن شیطان در این حد و اندازه در برابر خداوند بزرگ، کار اشتباهی از سوی تو بوده است. در واقع استاد مینو نزدیک شدن به خدا را بهتنهایی محرک قدرتمندی برای دور شدن از شیطان و افکار شیطانی میداند و دلیلی برای دامن زدن به عقاید این قشر منحرف نمیداند.
شاید ضعفهایی که به آن اشاره شد، بهدلیل دشواری سوژهای باشد که کارگردان روی آن انگشت گذاشته است. محمدهادی کریمی همیشه دغدغه ساخت فیلم با موضوعهای تازه را دارد و این نکته قابل تحسین را قبلا با ساخت فیلمهای قبلیاش بهخصوص «برف روی شیروانی داغ» نشان داده بود، اما فیلم بشارت حتی در مقایسه با فیلم قبلی او ضعیفتر از آب درآمده است.
با همه این اوصاف، فیلم بشارت به یک شهروند هزاره سوم دارای چندین ویژگی مثبت بزرگ نیز هست. سکانسها و قاببندیهای شاعرانه فیلم که همگی نماد زایش زیبایی، امید و زندگی هستند، یکی از همین ویژگیهای یادشده است. مینو در سراسر فیلم حتی با چکاندن یک قطره آب به یک گلدان کوچک، روزنه کوچک امید خودش را به زندگی از دست نمیدهد و عبادت او با خداوند اصلیترین تصویری است که کارگردان بهعنوان علت این استواری و مقاومت برای مخاطب به نمایش میگذارد. ویژگی مثبت دیگر فیلم بازیهای خوب بازیگران حتی در نقشهای فرعی است. غیر از بازی روان هنگامه قاضیانی، نیکی کریمی در نقش یک مدیر مدرسه، بسیار قابل باور هنرنمایی کرده است و همچنین بازی کوتاه اما درخشان ساعد سهیلی بعد از ایفای نقش تاثیرگذارش در فیلم «گشت ارشاد» یکبار دیگر نشان داد که توانایی بازی در نقشهای متفاوت را دارد.
رحمانیان در تدارک اجرای «آرش ساد»
ایسنا- محمد رحمانیان، نمایشنامهنویس و کارگردان تئاتر که از سالهای گذشته در کانادا زندگی میکند، نمایش «آرش ساد» را در این کشور به صحنه برده و حال گفته میشود اواخر بهمنماه همین نمایش را در تهران نیز اجرا خواهد کرد.
رحمانیان همزمان با اجرای این نمایش در کانادا درباره ایده شکلگیری این اثر نمایشی گفته بود: «در خبرها خواندیم که نیمه شب 26 دیماه 1391 لودرها، بیمارستان روانی آزادی را تخریب کردند و این در حالی بود که هنوز این آسایشگاه تخلیه نشده بود. تصویر وحشتزده بیماران روانی که نیمههای شب در کوچههای اطراف، شب را به صبح رسانده بودند با تصویر همیشگی من از «آرش» بهرام بیضایی پیوند خورد؛ نمایشی که مفاهیم تازهای از «وطن» و «مرز» را به ادبیات نمایشی معاصر ما هدیه داد.»
رحمانیان چندی پیش همراه با همسرش مهتاب نصیرپور به ایران آمد و در این سفر، نمایش «ترانههای قدیمی» را با بازی نصیرپور، علی عمرانی، افشین هاشمی، حبیب رضایی، سحر دولتشاهی، اشکان خطیبی، معصومه رحمانی و بهاره مشیری در تالار «شمس» موسسه اکو اجرا کرد که این نمایش با استقبال تماشاگران روبهرو شد.
دیدار کیانوش عیاری با ایوبی
ایسنا- کیانوش عیاری با حجتالله ایوبی ریاست سازمان سینمایی وزارت ارشاد دیدار کرد.
این کارگردان سینمای ایران ضمن تایید دیدارش با ریاست سازمان سینمایی که اول دیماه انجام شده در پاسخ به سوالی مبنی بر اینکه آیا این دیدار برای حل شدن مشکل نمایش «خانه پدری» انجام شده و نتیجهای داشته است، پاسخ داد: این دیدار انجام شده و منتظر هستیم که ببینیم در روزهای آینده مسایل «خانه پدری» چگونه خواهد شد.
«خانه پدری» آخرین ساخته سینمایی کیانوش عیاری است که داستان آن از اواخر دوره قاجار و اوایل پهلوی آغاز میشود. این فیلم درباره پدری است که به همراهی پسرش، دخترش را به جرم اینکه آبروی خانواده را برده است، میکشد و در خانهاش به خاک میسپارد. تاثیر این اتفاق در شش دهه در «خانه پدری» روایت میشود.
فیلم سینمایی «خانه پدری» سال قبل در بخش جنبی جشنواره بینالمللی فیلم «ونیز» نمایش داشت و مدیر این فستیوال آن را کشف سال جشنواره معرفی کرد. این در حالی بود که مسوولان سینمایی وقت و ناجی هنر به عنوان سرمایهگذار فیلم نسبت نمایش فیلم «خانه پدری» در جشنواره ونیز اعتراض کردند.
عیاری پیشتر در پاسخ به این سوال که آیا اصلاحات «خانه پدری» را پذیرفته است؟ پاسخ منفی داده و گفته بود: این اصلاحات ویرانگر هستند و با اعمال آنها هستی فیلم «خانه پدری» زیر سوال میرود، چرا باید آبشخور اصلی یک فیلم که صحنه قتل دختری توسط پدر و برادرش است، حذف شود؟ با حذف این صحنه دیگر از «خانه پدری» چیزی باقی نمیماند!
تدوین «ساکن طبقه وسط» ادامه دارد
مهر- تدوین فیلم سینمایی «ساکن طبقه وسط» به کارگردانی شهاب حسینی همچنان ادامه دارد.
محمدهادی کریمی با بیان این مطلب گفت: ما تمام تلاش خود را کردیم تا نسخه مناسبی برای بازبینی به جشنواره فیلم فجر ارایه دهیم به همین دلیل روی مونتاژ این فیلم سینمایی که اولین ساخته شهاب حسینی است، بسیار تمرکز کردیم.داستان این فیلمنامه که در واقع یک طنز فلسفی است درباره نویسنده جوانی است که وارد یک خانه سه طبقه شده و در آن خانه با اتفاقات جالب و عجیبی روبهرو میشود... در «ساکن طبقه وسط» بازیگرانی چون هنگامه قاضیانی، طناز طباطبایی، ساره بیات، کامبیز دیرباز، بهنوش بختیاری، کیانوش گرامی، محمدهادی کریمی، بابک حمیدیان، امید روحانی، فخر الدین صدیق شریف، علی شادمان، فرید سماواتی، حسین محب اهری، بهناز جعفری و حسین محجوب، فرهاد اصلانی، مانی کسائیان و... حضور دارند.فیلمنامه این اثر را محمدهادی کریمی نوشته است و تدوین آن توسط مرتضی علی عباس میرزایی، علی مترصد و شهاب حسینی انجام میشود.
حل مشکلات بیمهای نویسندگان، روزنامهنگاران و هنرمندان
ایلنا- در دیدار وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی و مدیر عامل سازمان تامین اجتماعی تشکیل کارگروهی برای حل مشکلات و مسایل بیمهای نویسندگان، روزنامهنگاران و هنرمندان تصویب شد.
در این دیدار علی جنتی، وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی با تقدیر از خدمات سازمان تامین اجتماعی به جامعه هنرمندان و نویسندگان گفت: با وجود مشکلات مالی صندوق حمایت از نویسندگان، روزنامه نگاران و هنرمندان، سازمان تامین اجتماعی همچنان خدمات خود را به این قشر ادامه داده است که جای تقدیر و تشکر دارد.علی جنتی با تاکید بر اینکه تلاش میکنیم هر چه سریعتر مشکل بدهی صندوق حمایت از هنرمندان به سازمان تامین اجتماعی برطرف شود، اظهار داشت: در دور جدید فعالیتهای وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی به مقوله اقتصاد فرهنگ و هنر توجه اساسی داریم.در پایان این دیدار مقرر شد کارگروه ویژه، نسبت به بررسی مسایل و ارایه راه حلهای ممکن برای حل مشکلات فیمابین حداکثر تا یک ماه آینده اقدام کند.در این دیدار محمدمهدی مظاهری مشاور ارشد وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی، مهدی شجاعی رییس صندوق حمایت از نویسندگان، روزنامه نگاران و هنرمندان و امیر عباس تقیپور مشاور مدیر عامل و مدیرکل روابط عمومی سازمان تامین اجتماعی نیز حضور داشتند.
دیوید ممت و «7 گناه مرگبار»
مهر- در حالی که مینیسریالهای تلویزیونی با موضوع مذهبی در حالت اوج خبرسازی خود قرار دارند، شبکه فاکس با دیوید ممت برنده دو جایزه پولیتزر همتیم شده تا مینی سریال جدید «7 گناه مرگبار» را تولید کند.دیوید ممت کار تهیهکنندگی اجرایی این مینیسریال هفت قسمتی را بر عهده خواهد داشت. او همچنین متن اپیزود اول این مجموعه را نوشته و آن را کارگردانی میکند و قرار است بجز این قسمت حداقل دو اپیزود دیگر آن را نیز کارگردانی کند.
این مجموعه کوتاه تلویزیونی بر پایه هفت گناه مرگبار یعنی شهوت، تنبلی، طمع، شکم پرستی، خشم، حسادت و غرور ساخته میشود که پیش زمینه داستانی را به وجود میآورد که در آن انسانهای متفاوت با یکدیگر ارتباط برقرار میکنند.مینیسریال «7 گناه مرگبار» درست موقعی به روی صفحه کوچک میرود که مینی سریالهای تلویزیونی با موضوعهای مذهبی بسیار پرطرفدار هستند. از این سریالها میتوان به سریال جدید شبکه هیستوری با عنوان «انجیل» اشاره کرد. همچنین شبکه سی.بی.اس نیز مینی سریال «فاختهها» را که ساخته مارک بورنت و روما داونی است، تهیه کرده که تمرکز اصلی آن بر مساله حمله ماساداست. بورنت و همسرش داونی همچنین مینی سریال 12 قسمتی «.A.D» را نیز تولید کردهاند.